( صفت ) ۱ - آنکه در وی سرخی و سفیدی با هم آمیخته باشد . ۲ - کسی که در سفیدی چشمش اندکی سرخی باشد .
نام یکی از سه گروه ناحیت برطاس
(اِ کَ یا کِ) (ص .) اسبی که دست راست و پای چپش سفید باشد.
(اِ کَ) ( اِ.) 1 - پای بند ستور، ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند. 2 - مکر، حیله .
(اَ کَ) [ ع . ] (ص تف .) مشابه تر، مانندتر.
( ~.) [ ع . ] دشوارتر، سخت تر، مشکل تر.
( ~.) [ ع . ] (ص تف .) خوشگل تر، خوش صورت تر.
( ~.) [ ع . ] (ص .) 1 - آن که در وی سرخی و سفیدی با هم آمیخته باشد. 2 - کسی که در سفیدی چشمش اندکی سرخی باشد.
اشکل . [ ] (اِخ ) نام یکی از سه گروه ناحیت برطاس . (حدود العالم ).
اشکل . [ اَ ک َ ] (ع ص ) آن که در وی سرخی و سپیدی با هم آمیخته باشد. یا آن که در آن سپیدی مایل به سرخی و تیرگی باشد. ج ، شُکْل . (منتهی الارب ). سرخی و سفیدی آمیخته . (غیاث ) (آنندراج ). || ماء اشکل ؛ آب بخون آمیخته . (منتهی الارب ). || استری که سیاهی او به سرخی آمیخته باشد. || اشکل العین ؛ یعنی در سپیدی آن اندکی سرخی است یا شق عین او طویل است . و فی الحدیث : و کان رسول اﷲ (ص ) اشکل العین ؛ ای فی بیاضها شی ٔمن الحمرة و قیل طویل شق العین . سرخ چشم . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء) (غیاث ). اشکل العین ؛ آنکه شکاف چشمش دراز باشد. (مهذب الاسماء). || قچقار سپیدتهیگاه . (منتهی الارب ). آن گوسفند که تهیگاه وی سپید بود. (مهذب الاسماء) (تاج المصادر). || (اِ) کُنارِ کوهی . (منتهی الارب ). سِدرِ جَبَلی .
اشکل . [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) اشکل به ؛ یعنی مشابه تر است . (منتهی الارب ). اشبه . شبیه تر. مانندتر. || خوشتر. (غیاث ) (آنندراج ). خوش صورت تر. خوشگل تر. زیباروی تر. || پوشیده تر و دشوارتر. (غیاث ) (آنندراج ). مشکل تر. دشخوارتر.
اشکل . [ اِ ک ِ / اَ ک َ ] (اِ) ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند. مثال : شتر من شریر است با وجود اشکل سه پایی راه میرود. (فرهنگ نظام ). پای بند و پای رنجن . (ناظم الاطباء) . پای بند و رسنی که به آن پالان اشتر بندند تا از پشتش نرود. (آنندراج ) (غیاث ) . || اسبی را گویند که دست راست و پای چپ او سفید باشد. (برهان ) (آنندراج ). اسپی که دست راست و پای چپ او سپید باشد. (غیاث ) (انجمن آرای ناصری ). اسبی را گویند که دست راست و پای چپ او سفید باشد. (هفت قلزم ). || مکر و حیله و تزویر. (برهان ). مکر و حیله و فریب و آنرا اشکیل بزیادتی یا نیز گفته اند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مکرو فریب و حیله . (هفت قلزم ). و رجوع به اشکیل شود.
سنجاب
گودی پشت زانو
۱موش خرما،راسو ۲سنجاب ۳در اصطلاح به افراد لاغر و بدقیافه ...
۱ران – استخوان ران ۲بستن سرگاو به گونه ای که نتواند از شاخ ...
۱قیافه – ظاهر ۲ادا
ریشه و بخشی از ساقه ی جامانده ی برنج که بعد از درو در مزرعه ...
کشاله ی ران