کلمه جو
صفحه اصلی

اطاعت کردن


برابر پارسی : فرمان بردن، سرخم کردن

فارسی به انگلیسی

comply, obey, fulfil, fulfill, mind, submit, to obey

to obey


comply, obey, fulfil, fulfill, mind, submit


فارسی به عربی

اسمع , طع

مترادف و متضاد

hear (فعل)
پذیرفتن، درک کردن، گوش کردن، استماع کردن، گوش دادن به، شنیدن، اطاعت کردن

obey (فعل)
تسلیم شدن، سرسپردن، تمکین کردن، اطاعت کردن، مطیع شدن، فرمانبرداری کردن، حرف شنوی کردن

جدول کلمات

تمکین

پیشنهاد کاربران

گردن نهادن

به حرف کسی گوش دادن

اطاعت کسی/چیزی را پذیرفتن

اطاعت امر کردن

سر در کلاه کسی نهادن. [ س َ دَ ک ُ هَِ ک َ ن ِ /ن َ دَ ] ( مص مرکب ) تابع و منقاد او بودن. ( غیاث ) .

سر از خط فرمان بدر نبردن ؛ از اطاعت کسی سر بیرون نیاوردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
پسر چون شنید این حدیث از پدر
سر از خط فرمان نبردش بدر.
سعدی ( بوستان ) .

تمکین کردن

سر بر خط آوردن ؛ اطاعت کردن. بفرمان آمدن : اگر سر بر خط آرید و فرمان برید من در حضرت این پادشاه در این باب شفاعت کنم. ( تاریخ بیهقی ) .
تا سر به خط نیارد و ندهد به بند دست
هر ساعتی عزیمتش از سر همی کنم.
سوزنی.

سر به خط انقیاد آوردن ؛ اطاعت کردن : سر به خط انقیاد آوردند. ( تاریخ بیهقی ) .

سر به خط نهادن ؛ سر به اطاعت نهادن :
تا ننهد سر به خط طاعت او در
ناصبی شوم را سر از در دار است.
ناصرخسرو.
کسی که کرد عزیزش خدای عزوجل
اگر تو سر ننهی بر خطش خطاباشد.
عبدالواسع جبلی.
ای هنرمند نامجوی پسر
هرکه در کار خود ز بیش و ز کم
قدم از سر کند قلم کردار
بر خطش سر نهند همچو قلم.
ابن یمین.


کلمات دیگر: