مترادف بلیت : بلیط، پته
برابر پارسی : پروانک
بلیط، پته
بلیت . [ ب َ لی ی َ ] (از ع ، اِ) بلیة. آزار و رنج و سختی . (غیاث ) : بلیت را به حسبت یعنی اینکه خدای مرا بس است آنچنان حسبتی که آثار بلیه را نابود گرداند. (تاریخ بیهقی ص 309). معترف است در صورت نعمت به احسان او و راضی است در صورت بلیت به آزمودن او. (تاریخ بیهقی ص 309). نایره ٔ آتش بلیت خامد نشود. (جهانگشای جوینی ). مردم آن قریه به علت جاهی که داشت بلیتش می کشیدند و اذیتش را مصلحت نمی دیدند. (گلستان ). و رجوع به بلیة شود.
بلیت . [ ب ِ ] (فرانسوی ، اِ) چک برات . (ناظم الاطباء).تکه کاغذ یا مقوا که بر روی آن مشخصاتی از قبیل بهاو تاریخ و محل استفاده چاپ شده باشد برای ورود به تماشاخانه یا سینما یا اتوبوس یا قطار راه آهن و غیره .پته . بلیط. (فرهنگ فارسی معین ). || چک راهداری و جز آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به بلیط شود.
بلیت . [ ب ِل ْ لی ] (ع ص ) بسیار خاموش . (منتهی الارب ). سکیت . (ذیل اقرب الموارد). || مرد خردمند دانا. (منتهی الارب ). || عاقل و خردمند و لبیب . (از اقرب الموارد). || شخص فصیح که مردم را خاموش کند. (از اقرب الموارد).
بلیت . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (ص ) بله و گول و کودن .(ناظم الاطباء). بله و بلیت . (فرهنگ لغات عامیانه ).
(پیشنهاد کاربران) رهبرگ.
بلیط؛ پته، گذرانه.