کلمه جو
صفحه اصلی

مشافهه


مترادف مشافهه : گفت وگو، رودررو سخن گفتن، رویارویی

فارسی به انگلیسی

mouth to mouth conversation

مترادف و متضاد

گفت‌وگو


رودررو سخن گفتن


رویارویی


۱. گفتوگو
۲. رودررو سخن گفتن
۳. رویارویی


فرهنگ فارسی

باهم گفتگوکردن، روباروسخن گفتن
( مصدر ) ۱ - گفتگو کردن با یکدیگر بروبرو سخن گفتن . ۲ - روبروشدن . ۳- ( اسم ) گفتگوی روبا روی . یابه مشافهه . روباروی سخن گفتن : متظمان بی حجابی بمشافهه گفتندی و شنودندی ....
سخن روباروئی

فرهنگ معین

(مُ فَ هَ ) [ ع .مشافهة ] (مص ل . ) رو در روی سخن گفتن .

لغت نامه دهخدا

( مشافهةً ) مشافهةً. [ م ُف َ هََ تَن ْ ] ( ع ق ) سخن رویاروئی. ( از ناظم الاطباء ) : و وقوع تطلیقات منکوحات مواجهةً و مشافهةً بر زبان راندند. ( تاریخ غازانی چ کارل یان ص 54 ). و مستدعیات خود را بدون واسطه مشافهةً عرض و پادشاهان سابق هر گونه خدمتی و رجوعی به ضرابخانه می داشته اند. ( تذکرة الملوک ص 21 ). قاعده آن است که هر کس مشافهةً از پادشاه شنیده باشد. ( تذکرة الملوک ص 30 ).
مشافهه. [ م ُ ف َ / ف ِ هََ / هَِ ] ( از ع ، اِمص ) مشافهت. گفتگوی. سخن گفتن رویاروی : دیگر روز به مشافهه در این معنی سخن گفتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397 ). و برفت و راست نیامد تا امیر او را بخواند و به مشافهه دلگرم کرد چنین حالها می بود و فترات می افتاد. ( تاریخ بیهقی ص 614 ). چنانکه تمامی احوال ازروز ولادت تا این ساعت که عز مشافهه ما یافته است در آن بیاید. ( کلیله و دمنه ). میعاد کرد که فردا به خدمت برسد و به مشافهه عذر تقصیر بخواهد و به قضای حق خدمت قیام نماید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 158 ). و رجوع به مدخل قبل شود. || ( اِ ) درشاهدهای ذیل به معنی نکاتی است درباره امری که شفاهی بیان شده ، سپس منشی یا منشیان دیوان آن را به تحریر درآورده برای شخص مورد نظر ارسال می داشتند، چنانکه مسعود به ابوالقاسم حصیری : یا اخی... می اندیشم که باشد از تو حدیث برادر پرسند اینک جواب آنچه تو را باید در این مشافهه فرمودیم نبشتن تا تو بدانی که سخن بر چه نمط باید گفت... امروز کار ملک به واجبی قرار بر ما گرفته است و برادر به دست ما اندر وحال وی به روزگار حیات پدر ما این بوده است که در این مشافهه باز نموده آمده است. و چون بر این مشافهه واقف گردد به حکم خرد تمام... دانیم که ما را معذور دارد... اگر حاجت نیاید به عرضه کردن این مشافهه که حدیث برادر ما و عقد در آن است و نگاه با وی نکنند یله باید کرد این مشافهه را و پس اگر اندر این باب سخنی رود اینک جوابهای جزم است در این مشافهه... ( تاریخ بیهقی چ ادیب صص 213-217 ). و استادم نامه و دو مشافهه نبشت در این باب. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 194 ).

مشافهه . [ م ُ ف َ / ف ِ هََ / هَِ ] (از ع ، اِمص ) مشافهت . گفتگوی . سخن گفتن رویاروی : دیگر روز به مشافهه در این معنی سخن گفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397). و برفت و راست نیامد تا امیر او را بخواند و به مشافهه دلگرم کرد چنین حالها می بود و فترات می افتاد. (تاریخ بیهقی ص 614). چنانکه تمامی احوال ازروز ولادت تا این ساعت که عز مشافهه ٔ ما یافته است در آن بیاید. (کلیله و دمنه ). میعاد کرد که فردا به خدمت برسد و به مشافهه عذر تقصیر بخواهد و به قضای حق خدمت قیام نماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 158). و رجوع به مدخل قبل شود. || (اِ) درشاهدهای ذیل به معنی نکاتی است درباره ٔ امری که شفاهی بیان شده ، سپس منشی یا منشیان دیوان آن را به تحریر درآورده برای شخص مورد نظر ارسال می داشتند، چنانکه مسعود به ابوالقاسم حصیری : یا اخی ... می اندیشم که باشد از تو حدیث برادر پرسند اینک جواب آنچه تو را باید در این مشافهه فرمودیم نبشتن تا تو بدانی که سخن بر چه نمط باید گفت ... امروز کار ملک به واجبی قرار بر ما گرفته است و برادر به دست ما اندر وحال وی به روزگار حیات پدر ما این بوده است که در این مشافهه باز نموده آمده است . و چون بر این مشافهه واقف گردد به حکم خرد تمام ... دانیم که ما را معذور دارد... اگر حاجت نیاید به عرضه کردن این مشافهه که حدیث برادر ما و عقد در آن است و نگاه با وی نکنند یله باید کرد این مشافهه را و پس اگر اندر این باب سخنی رود اینک جوابهای جزم است در این مشافهه ... (تاریخ بیهقی چ ادیب صص 213-217). و استادم نامه و دو مشافهه نبشت در این باب . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 194).


مشافهة. [ م ُ ف َ هََ ] (ع مص ) رویاروی سخن گفتن . (منتهی الارب ) (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء). روبه رو شدن و روبه رو سخن گفتن . (آنندراج ) (غیاث ). روفاروی کردن . (تاج المصادر بیهقی ، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤسسه ٔ لغت نامه ص 202). || همدیگر لب راقریب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لب را نزدیک گردانیدن . (ناظم الاطباء). نزدیک گردانیدن فلان لب خود را به لب فلان و خطاب کردن او از دهان به دهان . (از اقرب الموارد). || نزدیک گردانیدن چیزی را. یقال : شافه البلد و الامر؛ ای داناه ُ. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). نزدیک شدن به شهر و به کار. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح حدیث ) محدثان مشافهة را بر اجازت حدیثی که لفظاً گفته شده باشد اطلاق کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 806).


فرهنگ عمید

با هم گفتگو کردن، روبه رو سخن گفتن.

پیشنهاد کاربران

با هم گفتگو کردن ، رویا رو سخنگفتن


کلمات دیگر: