مترادف الزامی : اجباری، ضروری، لازم
الزامی
مترادف الزامی : اجباری، ضروری، لازم
فارسی به انگلیسی
obligatory
فارسی به عربی
التزام , زامی
مترادف و متضاد
اجباری، ضروری، لازم
حتمی، الزام اور، واجب، لازم، لازم الاجراء، الزامی
اجباری، الزام اور، الزامی
مهربان، اجباری، الزامی، اماده خدمت
فرهنگ فارسی
( صفت ) اجباری الزام آور: این امر الزامی است .
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) اجباری .
لغت نامه دهخدا
الزامی. [ اِ ] ( ص نسبی ) واجب و لازم. تعهدآور. الزام آور. رجوع به اِلزام شود.
پیشنهاد کاربران
اجباری
نیازین
حتمی
بایدی - - حتمی - میبایست
حتمی – اجباری
کلمات دیگر: