مترادف معذب : درعذاب، ناراحت، دررنج، عذاب شده، شکنجه شده
برابر پارسی : پریشان، درسختی، رنجیده
[rare.] tormented, inconvenienced, uneasy
uncomfortable, uneasy
زجر دهنده , عذاب دهنده , شکنجه دهنده
درعذاب، ناراحت، دررنج
عذابشده، شکنجهشده
۱. درعذاب، ناراحت، دررنج
۲. عذابشده، شکنجهشده
معذب . [ م َ ذِ ](ع اِ) خرقه ای که زنان به وقت نوحه بر میان بندند. ج ، معاذب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مِعذَبَة. (ناظم الاطباء).
معذب . [ م ُ ع َذْ ذَ ] (ع ص ) در شکنجه کشیده شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). عذاب شده و شکنجه شده و آزارشده و اذیت کشیده و آزرده شده . (ناظم الاطباء) : ارواح ایشان به حشرات و سباع و بهایم حلول کرده است و بدان سبب معذبند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 44). و رجوع به تعذیب شود. || تنبیه و سیاست شده و عقوبت شده . || جفاکشیده و ستم کشیده . (ناظم الاطباء). || بازداشته شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعذیب شود.
معذب . [ م ُ ع َذْ ذِ ] (ع ص ) در شکنجه کشنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عذاب کننده : و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوما اﷲ مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً. (قرآن 164/7). وما کان اﷲ لیعذبهم و انت فیهم و ماکان اﷲ معذبهم و هم یستغفرون . (قرآن 33/8). || بازدارنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رنجیده