کلمه جو
صفحه اصلی

استعلایی

دانشنامه آزاد فارسی

استعلایی (tranxendental)
به چیزی گفته می شود که مستقل از هر گونه تجربه بوده و شرط امکان تجربه محسوب می شود. امر استعلایی که فراسوی افق تجربۀ حسی و نظریه های مبتنی بر تجربه حسی است در قالب های منطقی یا ریاضی نیز شناخت پذیر نیست. کانت در مبحث حسیّت استعلایی، مکان و زمان را صورت های پیشین حسیّت و شرط امکان چیزها می داند که همۀ چیزها از مجرای آن ها به ما داده می شود. در مبحث منطق استعلایی نیز مفاهیم محض فاهمه نظیر «وحدت»، «علّیت» و غیره را به عنوان قوالبی پیشین و مقدم بر تجربه، شرط امکان شناخت چیزها می شمارد. پرسش های استعلایی را هم مسائل فلسفی و هم مسائل متافیزیکی نظیر شکاکیت و اصالت فیزیک برمی انگیزند.

پیشنهاد کاربران

برابرنهاد واژه استعلایی ، واژه بسیار زیبا و درخور << ترافرازنده>> می باشد. برگرفته از ترگویه نسک <<سنجش خرد ناب>> کانت

استعلایی در فلسفه ی کانت و برخی از دیگر فلاسفه به معنای پیشینی و فراتر از تجربه ( بی نیازی به تجربه ) دارد. مثلا کانت در نقد عقل محض نظامی از مفاهیم استعلایی را فلسفه استعلایی می نامد. وی به حسیات استعلایی، منطق استعلایی و از این دست سخن پرداخته است. هگل نیز همچون کانت از دیالکتیک استعلایی سخن می گوید، البته با مفاهیمی بس متفاوت.

ترانسندنت به معنای فرا رفتن از میدان تجربه و بر فراز واقعیت قرار گرفتن و از آنجا در نقش یک نیروی ماورایی مشاهده و کنترل و هدایت واقعیت را به دست گرفتن نیست بلکه به معنای آنسوی واقعیت می باشد. اگر واقعیت را به عنوان یک کل متناهی در نظر بگیریم، این فرض در ذهن ایجاد می شود که بر اساس آن، رفتن به آنسوی واقعیت امکان پذیر خواهد شد. از طرف دیگر اگر فرض کنیم که عبور از مرز و محیط کل واقعیت متناهی برای انسان از طریق تجربی امکان ناپذیر نیست و برای همیشه امکان ناپذیر باقی خواهد ماند، آنگاه مجبور خواهیم بود که عبارت " آنسوی واقعیت کلی " را به بطن و باطن واقعیت تعریف و تعبیر نماییم. آنسوی واقعیت در اصل اشاره به امکانات بیشماری است که در قالب امکانات بالقوه، قوه ها و یا استعداد های محض نهفته در واقعیت که هنوز در چهارچوب زنجیره علت و معلول، شرایط و مقتضیات به فعلیت در آمدن آنها محیا و یا آماده نگردیده است. مثال : در حال حاضر حدود هفت میلیارد انسان روی کره زمین زندگی میکنند. پس از گذشت یک قرن و یا حدود صد سال دیگر همه این انسان ها از نوزاد تازه متولد شده تا افراد کهنسال، یکی زنده نخواهد ماند ( البته به استثنای عده قلیلی از نوزادان امروزی که بتوانند بیش از یک قرن عمر کنند ) . در عوض به جای این همه انسان آمده و رفته از دنیا ( البته رفته از دنیا از دیدگاه معرفت دینی ) حدود هشت تا ده میلیارد انسان جدید پا به عرصه وجود خواهند گذاشت. انسان هایی که تا کنون متولد نشده اند را میتوان به زبان فلسفی کانت استعلایی و یا آنسویی نامید که هنوز شرائط تجربی ظهور آنان فراهم نگردیده است و لذا نمیتوان از طریق روش ماقبل تجربه کانتی آنها را شناسایی کرد و یا شناخت. در این جا در ذهن خواننده ممکن است که یک سوال آشنا اما بنیادی طرح گردد که آیا این انسان هایی که هنوز وجود ندارند، اما به احتمال قریب به یقین متولد خواهند شد، تصادفی به وجود خواهند آمد یا بر طبق یک طرح مطلق و از پیش تعیین شده توسط خداوند؟ در پاسخ گویی به این سوال دین و الهیات و حکمت و عرفان به مشیت الهی اعتقاد دارند و فلسفه هم با مفاهیمی از قبیل ایده مطلق، روح مطلق، خرد کل، اصالت مفاهیم و یا اصالت ماده سر و کار دارد و یک نتیجه کلی هنوز حاصل نگردیده است. در معارف دینی و الاهی و حکمی بر اساس وحی و معارف عرفانی بر اساس کشف و شهود و شناخت های فلسفی بر اساس استدلال های منطقی و عقلانی و شناخت های علمی بر اساس مشاهدات و آزمایشات و شکل گیری تئوری ها و آزمایش نظریات علمی ، چند نقض بزرگ قابل مشاهده اند و تا این نواقص رفع نشوند، انسان نمیتواند در پیرامون وجود خویش، هستی و خداوند به یک تصویر حقیقی منطبق بر واقعیت دست یابد. اندیشمندان در حیطه های اشاره شده هنوز نتوانسته اند به این حقیقت پی ببرند که مقوله بینهایت یک مفهوم خشک و خالی نیست بلکه یک واقعیت عینی است. لذا نتوانسته اند که واقعیت عینی و لایه تناهی را به واحد های محدود و متناهی تقسیم کنند و به وجود داشتن عینی و واقعی مجموعه وسیعی از جهان ها پی ببرند. نظریات فلسفی دو جهانی زرتشت ( مینوی و مانوی یا مادی و معنوی ) و افلاطون ( دنیای محدود محسوسات و دنیای نیمه بینهایت ایده ها و سه جهانی ارسطو ( ماقبل طبیعت ، طبیعت و مابعد طبیعت ) و سه عالم دینی ( دنیای عمل و تکلیف ، عالم برزخ و عالم آخرت ) نمی توانند امروز کنجکاوی روحی و روانی و خیالی انسان را ارضاء نمایند. انسان امروز به تصویر کامل تری نیاز مند است.
نقض دیگر اینکه حتی علم فیزیک به عنوان پرچم دار علوم تجربی نتوانسته است که واقعیت عینی مفاهیم بیزمانی و بیمکانی را کشف نماید و آنها مورد بررسی قرار دهد. غیر از مختصات چهار بعدی معمولی زمان و مکان یک مختصات چهار بعدی دیگر هم وجود دارد و آنهم نه فقط مثل بینهایت در قالب مفهوم خشک و خالی بلکه در قالب عینیت و واقعیت که آنرا در بحثی دیگر مختصات چهار بعدی " بیزمانی - بیمکانی " نامیدیم. این دو مختصات روی هم یک نوسانگر بنیادی هشت قطبی را تشکیل میدهند که دنیای مادی از تراکم آنها ایجاد شده است. اگر مختصات بیزمانی - بیمکانی را از واقعیت عینی جدا کنیم آنگاه کل کیهان یا جهان به دو نیمه تبدیل خواهد شد که هر کدام از نیمه ها مات و مبهوت و بیحرکت و فاقد حیات سر جای خود باقی خواهند ماند. برای اینکه سر خواننده گرامی را بیشتر از این به در نیاورم، سخن را کوتاه میکنم.
هر فرد انسانی دارای یک " من " عینی و واقعی و شش
" من " استعلایی است. از این شش من استعلایی سه تای اولی بصورت انفرادی و سه تای آخری بصورت زوجی یا دو قلو اند. که مجموعا با نظر گرفتن هر کدام از آن نیم زوج ها به عنوان یک فرد مستقل، آنگاه به جای شش من
هرد فرد انسانی دارای نُه من استعلایی میباشد. من های استعلایی یا آنسویی در باطن انسان به صورت امکانات بالقوه و یا قوه ها و استعداد های محض و از جنس تصاویر ذهنی اند که طبیعت کنونی با رابطه معادله ای فعلی ماده - روح نمیتواند شرائط به فعلیت در آمدن و به ظهور رسیدن آنها را فراهم نماید. اما از طریق نوسانات انقباض و انبساط کیهانی و زنجیره تولد و مرگ، شرائط ظهور این انسان های نهفته در باطن انسان عینی و واقعی فعلی فراهم خواد شد. طراحی و اجرای چنین طرحی فقط و فقط از عهده یک موجود که دارای دانش و قدرت مطلق باشد، میسر است و آن موجود چیز دیگری غیر از خداوند نمی تواند باشد. البته نه خدای دینی بلکه خدای عینی و واقعی یا بی نهایت عینی و واقعی. به زبان تمثیل میتوان دو مختصات چهار بعدی فیزیکی را به دو خانواده چهار عضوی ملکوتی تشبیه نمود. یک خانواده را تا حدودی از طریق باور دینی می شناسیم: آدم ، حوا و دو فرزند ذکور ( پسر ) به نام آبیل و گابیل. آبیل به زبان فارسی قدیمی به معنای بیل آبیاری می باشد و گابیل به معنای بیل شخم زنی یا گاو آهن.
خانواده جدید هم دارای چهار عضو میباشد که میتوان باز هم آنها را آدم و حوا نامید و دو فرزند آنان دیگر مذکر نبوده بلکه موئنث. در بحثی دیگر و به مناسبتی دیگر آن دختران را " ترگل و مرگل " و یا به یاد عارف بزرگ مولانا آنها را " آفی و مافی " نامیدیم. منظور از این تمثیل این است که خود خداوند در حالت زندگی ملکوتی بخشی از وجود خویش را به دو خانواده انسانی چهار عضوی تبدیل نموده و با آمیزش دختران و پسران خودرا در قالب انسان به کثرت رسانده است و پس از طی زندگی ملکوتی و به غایت رساندن آن ، تصمیم به تغییر حالت نموده است و آن نظام احسن آسمانی را به نظام دنیوی تبدیل نموده است و این زندگی دنیوی اولین زندگی عینی و واقعی خود او می باشد و هدفش این است که این نظام دنیوی را دوباره به سطح آن نظام احسن ملکوتی باز گرداند و آنهم نه در خارج از جهان و جهان ها بلکه در چهار چوب ثابت و پایدار و جاودانه جهان و جهان ها.
کانت در فلسفه استعلایی خود توانسته است به دوازده مفهوم و یا مقوله برسد اما طوریکه می بینیم نتوانسته است به تصاویر استعلایی من های نهفته در پشت ظاهر طبیعت انسانی دست یابد. انسان موجودی است که دارای ده بعد می باشد و از این ده بعد در حال حاظر فقط با یک بعد انسانی مواجه هستیم. یک کره را تصور کنید که از هفت لایه تشکیل شده باشد. روی چهار لایه اول از سمت ظاهر با سمت باطن هر کدام یک فرد در مدار قرار دارد و در اطراف مرکز به حرکت دورانی خود مشغول است و روی سه مدار آخر هرکدام دو نفر . روی مدارات پنجم و ششم این دو نفر هم جنس می باشند و روی مدار هفتم غیر هم جنس. شاید سوال پیش بیاد که سیاره های این منظومه در اطراف چه خورشیدی دور می زنند ؟ یا اینکه در مرکز کره چه چیزی وجود دارد ؟
به هر حال متفکرینی که زندگی دنیوی را پست و ناچیز می پندارند، اندکی در پیشگاه خداوند مرتکب بی ادبی و بی احترامی شده اند. آیا حکیم مطلق هرگز دست به کاری می زند که پست و بی ارزش باشد ؟ هرگز

ترافرازنده

ادموند هوسرل، بنیان گذار مکتب پدیدار شناسی، هماره دل بسته بود به پدیدار شناسی استعلایی. پدیدار شناسی استعلایی، خلاصه وار به معنای رجوع به عینیت اشیا ( پدیده ها ) و رویدادها در عالم طبیعت، اما فارغ از رجوع به تجربه.

اگر به سه حقیقت ژرف که در اینجا بطور فشرده و اختصار بیان خواهند شد، اندکی بیاندیشیم، آنگاه شاید بتوانیم به یک جهان بینی و یا به یک باور نوین عام و علمی دست یابیم که در طول تاریخ بشریت تاکنون ایجاد و تدوین و یا سروده نشده است. این جهان بینی یا باور را میتوان در یک کتاب تحت عنوان " افسانه نوین آفرینش " به رشته تحریر در آورد و آنرا وارد بازار نمود که با کتب دینی پهلو به پهلو به رقابت دوندگی به سوی آینده مشغول شود. این احتمال هم وجود خواهد داشت که در بین راه رقیبان سرخت خودرا یکی پس از دیگری از نفس بیندازد و از لحاظ تیراژ چاپ و فروش به مقام اول برسد و در اعصار دور دست آینده در عرصه باور ؛ اعتقاد ؛ ایمان ؛ اطمینان ؛ یقین ؛ اعتماد و امید به خداوند، به یک میدان دار یگانه و بدون حریف و رقیب تبدیل شود و به اصطلاح مقام اول را به خود اختصاص دهد و برای همیشه در همان مقام اول بقاء یابد. به قول ملاصدرا مثل نفس در میدان رقابت جسمیت یابد و در طول رقابت دوندگی به روح تبدیل شود و به پرواز در آید و دیگران را پشت سر به حال خود باقی بگذارد. البته این حقیر با عبارت معروف حکیم برجسته مسلمان که در پیرامون تعریف نفس بیان داشته است هم رای نیستم : نفس انسان جسمانیته الحدوث و روحانیته البقاء است. کتابی که در بالا به آن اشاره شد، باید محتوای آن آنقدر روشن و واضح باشد که برای هر خواننده ای که دارای سواد خواندن و نوشتن در سطح ابتدایی باشد، به سهولت قابل دریافت و هضم و درک باشد و همچنین برای انسان هایی که دارای سواد خواندن و نوشتن نیستند، از طریق شنیدن جملات آن، باز هم به سهولت بتوانند آنرا دریابند و هضم و درک نمایند. محتوای چنین کتابی نباید کوچکترین نیازی به تفسیر و تعبیر و تاویل داشته باشد. لذا مخاطبین یا خوانندگان و شنوندگان این کتاب تنها فرهیختگان ؛ فرزانگان ؛ نوابغ و علامه های دهر و دانشمندان نباید باشند بلکه اکثریت قاطع افراد انسانی. حال به بیان حقایق بر میگردم :
الف - خداوند متعال هستی و مکان نا متنهای ؛ بیکران و یا بینهایت خویش را به هستی ها و مکان های محدود و متناهی و برابر و مساوی تقسیم نموده است و از آنجاییکه هستی و مکان بیکران هستند، عمل تقسیم هم پایان ناپذیر خواهد بود. لذا عمل تقسیم را به حال خود واگذار گردیده است تا بطور خودکار و خودمختار بر طبق دستور العمل به سمت بینهایت دور دست ها بطور جاودانه ادامه یابد. این تقسیم را میتوان " کثرت پایان ناپذیر ماورایی " نامید. هرکدام از این هستی های متناهی و محدود دارای یک مکان مجرد سه بعدی میباشند که محیط و مرز آنها از جنس سطوح هندسی و یا صِوَر ذهنی اند و با این وجود بطور مطلق مسدود و نفوذ ناپذیر می باشند و هیچگونه رفت و آمدی از درون به بیرون و از بیرون به درون آنها صورت نمیگیرد. حتا روح و روان و جان و نفس هم نمیتوانند از این محیط و مرزها عبور و گذر کنند. از بیرون بر محیط و مرز این مکان های مجرد هیچگونه نیرویی وارد نمیشود و لذا از سر جای خود کوچکترین تکانی نمی خورند و بر مجموعه وسیع آنها در پهنه بینهایت، سکون مطلق حکم فرماست. هرکدام از این هستی ها و مکان ها را میتوان یک گیتی ؛ یا یک دنیا ؛ یا یک عالم ؛ یا یک کیهان و یا یک جهان نامید و مجموعه آنها را گیتی ها یا دنیا ها یا عوالم یا کیهان ها و یا جهان های موازی نامگذاری کرد.
ممکن است سوال پیش بیاید که خداوند چرا هستی و مکان بیکران خویش را تقسیم نموده است ؟ یک پاسخ منطقی و معقول به این سوال این است که اگر هستی بخواهد از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر تحول یابد، برای این حرکت تحولی به علت بیکران بودن خود هستی به بینهایت زمان ها نیازمند خواهد بود و چنین تحولی هرگز به انجام نخواهد رسید. اما در عوض هرکدام از هستی های محدود و متناهی قادر خواهند بود که در طول یک زمان معین بطور کامل از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر تحول یابند. بطور مثال در سیر نزولی از سطح کمال ایده آل به سطح نقصان کامل برسند و پس از آن ، در سیر صعودی دوباره به سطح کمال اولیه برگردند. حرکت دوجهته این هستی ها ، منزل به منزل ؛ وادی به وادی و یا ایستگاه به ایستگاه از طریق وقوع قیامت ها یا مه بانگ های متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن ؛ دَم و باز دَم ؛ قبض و بسط و یا انقباض و انبساط کیهانی صورت می پذیرد. برای تعین تعداد منازل این سفر بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت به دو حقیقت بنیادی دیگر نیاز خواهیم داشت که به اختصار به شرح زیر می باشند:
ب - برخلاف تصور خاص و عام ، کلیه افراد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به شکل یا مرد و یا زن نمی باشند بلکه پنج نوع.
پ - همچنین کلیه افراد انسانی تنها دارای یک من یا یک خویشتن و یا یک نفس یگانه و منحصر به فرد نیستند بلکه ده تا. به زبان ساده و عامیانه میتوان گفت که خداوند در مبداء یعنی در حالت اولیه کمال ایده آل بهشتی هر فرد انسانی را از پنج آدم و پنج حوای خودی در سطح کمال آفریده است و آنهم کلیه نسل ها را بطور همزمان و معجزه آسا و همگی افراد را در یک سن معتدل و برابر خلق نموده است، یعنی بدون تولید مثل و نسل به نسل. تکثیر تعداد انسان ها از طریق تولید مثل، تنها در طول سفر صورت می گیرد و پس از پایان سفر و رسیدن به معاد یعنی بعد از وقوع قیامت کبرا و یا آخرین مه بانگ ، کلیه افراد انسانی و کلیه نسل ها دوباره باهم و بطور همزمان و با همان سن اعتدال اولیه به ظهور خواهند رسید و دوباره از حیات بهشتی در سطح کمال برخوردار خواهند گشت. سوال اینکه آن حیات اولیه و این حیات اُخروی که با هم برابر و یکسان خواهند بود چه مدت زمان طول کشیده و یا طول خواهند کشید؟ علم فعلی انسان نمی تواند به این سوال یک پاسخ روشن و یک پهلو بدهد. بطور ساده میتوان گفت که آن دو حیات هرکدام یک جاودانگی محدود طول کشیده و می کِشند.
برطبق این دو حقیقت ، منازل یا وادی ها و ایستگاه های سفر نزولی و صعودی خلقت و آفرینش هفت عدد می باشند که بطور بیشمار در سطوح تکاملی مختلفی به ظهور می رسند و توسط نفوس دهگانه افراد انسانی تجربه میگردند. هرکدام از منازل از ناقص ترین سطح تا برترین سطح. البته در این متن کوتاه مفهوم خداوند و هدف خلقت و آفرینش و معنا و مفهوم زندگی انسان از دیدگاه علمی مورد بررسی قرار گرفته و نه از دیدگاه دینی.

متاسفانه بیان نوشته ها تقلیدی است و حفظی یعنی هیچ کدام نتونسته نظریات کانت وهگل وهایدگر را آن چنان که مد نظر خودشون وزبان مبدا است شناخته ودرخود تجربه کرده بیان نماید تا مخاطبان علوم انسانی هم دریابند . ما جهت روشن شدن مفاهیم همیشه ازمثال و نمونه استفاده می کنیم متاسفانه عرصه مفاهیم منطقی وفلسفی سراپا کلی گویی وفاقد مثال های عینی جهت شفافیت بیان مطالب است اینکه دوازده من وجود دارد یا انسان ده بعد دارد والله این چرندیات چیه بلغور می کنین . فلسفه که قرار شیوه تفکر را یاد آدم بدهد چرا باید این گونه خود دچار پریشان گویی و کلی بافی باشد ؟

یه رئیسی داشتم میرفت تو جلسه و خودش نمیفهمید منتج مبحث جلسه چی شد، بعد می اومد توضیح میداد و انتظار داشت ما بفهمیم تو جلسه چه گذشت. حالا بیشتر توضیحات بالا در مورد استعلا همچنین است.

حقیقتا توضیحاتی که در مورد استعلا دوستان مطرح می کنند نه قابل درک هستند و نه روشن و بدیهی، . اگر امکان دارد روشن تر و مختصر تر و مفید تر باشد. معمولا مخاطبان بیشتر دانشجو هستند

اگر اشتباه نکنم، به معنای از درون به بیرون رفتن ( ذهن ) است.

برتری یافتن، �فراسوی وجود و جها نِ مادی رفتن�


کلمات دیگر: