جست وخيز کردن , رقاصي کردن , ريختن , دم کردن , القاء کردن , بر انگيختن , ريزش , پاشيدن , تراوش بوسيله ريزش , مقدار ريزپ چيزي , ريزش بلا انقطاع ومسلسل , روان ساختن , افشاندن , جاري شدن , باريدن , پر بودن , فراوان بودن , بارور بودن , زاييدن
ثب
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
نشستن با تمکین و وقار ثب امر راست و تمام گردیدن کار
لغت نامه دهخدا
ثب. [ ث َب ب ] ( ع مص ) نشستن با تمکین و وقار. || ثَب امر؛ راست و تمام گردیدن کار.
کلمات دیگر: