کلمه جو
صفحه اصلی

جادوی

فرهنگ فارسی

سحر، جادوگری، افسونگر، جادوکردن، جادویی
جادویی .

لغت نامه دهخدا

جادوی. ( ص ، اِ ) رجوع به جادو شود.

فرهنگ عمید

۱. سِحر.
۲. ساحری، جادوگری.
* جادوی کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] سِحر کردن، جادو کردن.

۱. سِحر.
۲. ساحری؛ جادوگری.
⟨ جادوی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سِحر کردن؛ جادو کردن.


پیشنهاد کاربران

جادوی:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " جادوی" می نویسد : ( ( جادوی در پهلوی در ریخت یاتوگیگ yātugīg بکار می رفته است ) )



کلمات دیگر: