( صفت ) پاره پاره
پاره پار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پاره پار. [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) رجوع به پاره پاره شود.
- پاره پار شدن ؛ پاره پاره شدن :
فراوان بگشتند در کارزار
همان تیغ با گرزشد پاره پار.
بفرمان آن خسرو نامدار
بکردند از آن پس ورا پاره پار.
- پاره پار شدن ؛ پاره پاره شدن :
فراوان بگشتند در کارزار
همان تیغ با گرزشد پاره پار.
فردوسی.
- پاره پار کردن ؛ پاره پاره کردن : بفرمان آن خسرو نامدار
بکردند از آن پس ورا پاره پار.
فردوسی.
کلمات دیگر: