ترکیدگی و کفتگی لب شکافتگی لب
ثرد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ثرد. [ ث َ ] ( ع اِ ) باران نرم ضعیف. || گیاهی است.
ثرد. [ ث َ ] ( ع مص ) نان در کاسه شکستن. ( تاج المصادر بیهقی ). اشکنه کردن. ترید کردن نان را. || غوطه دادن جامه را در رنگ. || شکستن گردن مذبوح پیش از آنکه سرد شود و این در شرع ممنوع است. || ذبح کردن ذبیحه را با چیزی کند و اوداج آن پاک بریده نشدن. || مجروحی را از معرکه برداشتن که هنوز رمقی در او باقی باشد. || ثرد خصیه ؛ مالیدن آن برای خصی کردن.
ثرد. [ ث َ رَ ] ( ع اِمص ) ترکیدگی و کفتگی لب. شکافتگی لب. شکافته شدن لب.
ثرد. [ ث َ ] ( ع مص ) نان در کاسه شکستن. ( تاج المصادر بیهقی ). اشکنه کردن. ترید کردن نان را. || غوطه دادن جامه را در رنگ. || شکستن گردن مذبوح پیش از آنکه سرد شود و این در شرع ممنوع است. || ذبح کردن ذبیحه را با چیزی کند و اوداج آن پاک بریده نشدن. || مجروحی را از معرکه برداشتن که هنوز رمقی در او باقی باشد. || ثرد خصیه ؛ مالیدن آن برای خصی کردن.
ثرد. [ ث َ رَ ] ( ع اِمص ) ترکیدگی و کفتگی لب. شکافتگی لب. شکافته شدن لب.
ثرد. [ ث َ ] (ع اِ) باران نرم ضعیف . || گیاهی است .
ثرد. [ ث َ ] (ع مص ) نان در کاسه شکستن . (تاج المصادر بیهقی ). اشکنه کردن . ترید کردن نان را. || غوطه دادن جامه را در رنگ . || شکستن گردن مذبوح پیش از آنکه سرد شود و این در شرع ممنوع است . || ذبح کردن ذبیحه را با چیزی کند و اوداج آن پاک بریده نشدن . || مجروحی را از معرکه برداشتن که هنوز رمقی در او باقی باشد. || ثرد خصیه ؛ مالیدن آن برای خصی کردن .
ثرد. [ ث َ رَ ] (ع اِمص ) ترکیدگی و کفتگی لب . شکافتگی لب . شکافته شدن لب .
کلمات دیگر: