بحث کردن , گفتگو کردن , مشاجره کردن , دليل اوردن , استدلا ل کردن
جادل
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
جادل. [ دِ ] ( ع ص ) بچه آهو و جز آن قوت گرفته و برفتارآمده. ( منتهی الارب ). || غلام جادل ؛ کودک سخت و باقوت گشته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، جَوادِل. ( مهذب الاسماء ).
کلمات دیگر: