کلمه جو
صفحه اصلی

ثقابت

لغت نامه دهخدا

ثقابت. [ ث َ ب َ ] ( ع مص ) ثقوب. || افروخته شدن آتش. ( تاج المصادر بیهقی ). و بسیار سرخ گردیدن. || روشن شدن ستاره. || دمیدن بوی. || ثقبت الناقه ؛ بسیارشیر گردید اشتر ماده. || ثقب رأیه ؛ رای او نافذ گردید.

فرهنگ عمید

استواری.


کلمات دیگر: