herd
پاده
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
گله، رمه، گله گاوو ر، به معنی چوبدستی ستبر
( اسم ) ۱ - گل. گاو و خر. ۲ - چراگاه . ۳ - چوبدستی چماق باهو . یا کرد پاده چماق کردان باهوی کرد .
دهی است به چهار فرسنگ و نیمی شمال و مغرب کازرون
( اسم ) ۱ - گل. گاو و خر. ۲ - چراگاه . ۳ - چوبدستی چماق باهو . یا کرد پاده چماق کردان باهوی کرد .
دهی است به چهار فرسنگ و نیمی شمال و مغرب کازرون
فرهنگ معین
(دِ ) [ اوست . ] ( اِ. )۱ - گلة گاو و خر. ۲ - چراگاه .
لغت نامه دهخدا
پاده. [ دَ / دِ ] ( اِ ) گله خر و گاو. ( برهان ) :
ماده گاوان پاده اش هر یک
شاه پرور بود چو پرمایون.
به هند چون تو بود یک رمه به یک آجل.
خرامان بخانه بری پاده پاده.
در زیر بار زنگ همانا بکودکی
کردند... نش را ادب از پاده زرنگ.
پایها در رکاب چون پاده.
کسی باید آنگه که تو باده خوردی
که آرد سوی مرز تو کرد پاده.
پاده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است به چهار فرسنگ ونیمی شمال و مغرب کازرون. || موضعی است به جنوب غربی سمنان.
ماده گاوان پاده اش هر یک
شاه پرور بود چو پرمایون.
فرالاوی.
به غور چون تو بود پاده ای به یک من آردبه هند چون تو بود یک رمه به یک آجل.
عمعق بخارائی ( در هجو اُغُل ).
ز بهر جماع خران خر کلوکان خرامان بخانه بری پاده پاده.
سوزنی.
|| چراگاه اسبان و شتران و گاوان. ( برهان ). || چوب دستی درشت. عصای کلان. چماق. باهو : در زیر بار زنگ همانا بکودکی
کردند... نش را ادب از پاده زرنگ.
سوزنی.
خصم در دست قهرت افتاده پایها در رکاب چون پاده.
سنائی.
- کرد پاده ؛ باهوی کرد. چماق کردان : کسی باید آنگه که تو باده خوردی
که آرد سوی مرز تو کرد پاده.
سوزنی.
پاده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است به چهار فرسنگ ونیمی شمال و مغرب کازرون. || موضعی است به جنوب غربی سمنان.
پاده . [ دَ / دِ ] (اِ) گله ٔ خر و گاو. (برهان ) :
ماده گاوان پاده اش هر یک
شاه پرور بود چو پرمایون .
به غور چون تو بود پاده ای به یک من آرد
به هند چون تو بود یک رمه به یک آجل .
ز بهر جماع خران خر کلوکان
خرامان بخانه بری پاده پاده .
|| چراگاه اسبان و شتران و گاوان . (برهان ). || چوب دستی درشت . عصای کلان . چماق . باهو :
در زیر بار زنگ همانا بکودکی
کردند... نش را ادب از پاده ٔ زرنگ .
خصم در دست قهرت افتاده
پایها در رکاب چون پاده .
- کرد پاده ؛ باهوی کرد. چماق کردان :
کسی باید آنگه که تو باده خوردی
که آرد سوی مرز تو کرد پاده .
ماده گاوان پاده اش هر یک
شاه پرور بود چو پرمایون .
فرالاوی .
به غور چون تو بود پاده ای به یک من آرد
به هند چون تو بود یک رمه به یک آجل .
عمعق بخارائی (در هجو اُغُل ).
ز بهر جماع خران خر کلوکان
خرامان بخانه بری پاده پاده .
سوزنی .
|| چراگاه اسبان و شتران و گاوان . (برهان ). || چوب دستی درشت . عصای کلان . چماق . باهو :
در زیر بار زنگ همانا بکودکی
کردند... نش را ادب از پاده ٔ زرنگ .
سوزنی .
خصم در دست قهرت افتاده
پایها در رکاب چون پاده .
سنائی .
- کرد پاده ؛ باهوی کرد. چماق کردان :
کسی باید آنگه که تو باده خوردی
که آرد سوی مرز تو کرد پاده .
سوزنی .
پاده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است به چهار فرسنگ ونیمی شمال و مغرب کازرون . || موضعی است به جنوب غربی سمنان .
فرهنگ عمید
۱. گله، رمه، گلۀ گاو و خر: ماده گاوان پاده اش هریک / شاه پرور بُوَد چو برمایون (فرالاوی: شاعران بی دیوان: ۴۱ ).
۲. چراگاه.
۳. چوب دستی ستبر.
۲. چراگاه.
۳. چوب دستی ستبر.
دانشنامه عمومی
پاده ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
پاده (کهگیلویه)
پاده (آرادان)
پاده (کهگیلویه)
پاده (آرادان)
wiki: ایران است.
این روستا در دهستان فروان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۷۲ نفر (۴۸خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان فروان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۷۲ نفر (۴۸خانوار) بوده است.
wiki: بخش سرفاریاب شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد ایران است.
این روستا در دهستان سرفاریاب قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۸۰ نفر (۵۳خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان سرفاریاب قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۸۰ نفر (۵۳خانوار) بوده است.
wiki: پاده (کهگیلویه)
کرفس ، کاهو ، سبزی ، سبز
جدول کلمات
رمه ، گله
پیشنهاد کاربران
پاده padeh
در گویش شهربابکی به تکه چوبی از شاخه درخت خشک که بریده شده ، سر آن دو بلاغه وکلاک مانند است و به عنوان نگاهدارنده ریر گلوی درخت بویژه درخت رز می زنند ، پایه
در گویش شهربابکی به تکه چوبی از شاخه درخت خشک که بریده شده ، سر آن دو بلاغه وکلاک مانند است و به عنوان نگاهدارنده ریر گلوی درخت بویژه درخت رز می زنند ، پایه
کلمات دیگر: