کلمه جو
صفحه اصلی

کفی

فارسی به انگلیسی

foamy, lathery

مترادف و متضاد

volar (صفت)
کفی، پروازی، وابسته به کف دست یا کف پا

فرهنگ فارسی

کفایه

لغت نامه دهخدا

کفی . [ ک َ / ک ِ / ک ُف ْی ْ ] (ع ص ، اِ) بسنده .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کفایت . (از اقرب الموارد). یقال هذا کفیک من هذا؛ ای حسبک . (منتهی الارب )، یعنی بس است . و مذکر و مؤنث و جمع و تثنیه و مفرد در وی یکسان است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


کفی. [ ک َ ] ( اِ ) زبد . رغوه. کف شیر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || نوعی از ساخته های لبنی که از کف شیر سازند. چیزی که مانند کفک از شیر کنند و آن نان خورش است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کفی. [ ک َ / ک ِ / ک ُف ْی ْ ] ( ع ص ، اِ ) بسنده.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کفایت. ( از اقرب الموارد ). یقال هذا کفیک من هذا؛ ای حسبک. ( منتهی الارب )، یعنی بس است. و مذکر و مؤنث و جمع و تثنیه و مفرد در وی یکسان است. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کفی. [ ک َ فی ی ] ( ع ص ، اِ ) بسنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کافی. ( از اقرب الموارد ). || باران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

کفی. [ ک َف ْی ْ ] ( ع مص ) کفایة. ( منتهی الارب ). رجوع به کفایة و کفایت و دزی ج 2 ص 478 شود.

کفی . [ ک َ ] (اِ) زبد . رغوه . کف شیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نوعی از ساخته های لبنی که از کف شیر سازند. چیزی که مانند کفک از شیر کنند و آن نان خورش است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


کفی . [ ک َ فی ی ] (ع ص ، اِ) بسنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کافی . (از اقرب الموارد). || باران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


کفی . [ ک َف ْی ْ ] (ع مص ) کفایة. (منتهی الارب ). رجوع به کفایة و کفایت و دزی ج 2 ص 478 شود.


فرهنگستان زبان و ادب

{level terrain} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] جاده ای که شیب آن بین صفر تا سه درصد باشد
[شنوایی شناسی] ← کفه
{trailer} [حمل ونقل دریایی] وسیله ای سکومانند و چرخ دار برای حمل کالا که با اتصال به کشنده جابه جا می شود
{volar, volaris} [پزشکی] مربوط یا منسوب به کف دست یا کف پا

پیشنهاد کاربران

Kafa, از کافی می آید، بس است.
کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدًا ( 28الفتح ) ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﺎﺷﺪ.

کفی تریلی، باربرِ تختِ تریلی، در مقابلِ اسب تریلی ( کشنده )


کلمات دیگر: