کلمه جو
صفحه اصلی

کشتی شکسته

فارسی به انگلیسی

shipwrecked, castaway, shipwreck

shipwrecked, castaway


shipwreck, wreck, wreckage


castaway, shipwreck


فرهنگ فارسی

که بر اثر طوفان کشتی او خرد و شکسته شده باشد. آنکه کشتی حامل او شکسته و درهم کوفته است .

وابسته به کسی که کشتی او آسیب شدید دیده یا غرق شده است


کشتی یا قایق آسیب دیده یا غرق شده


کشتی غیرقابل‌‌استفاده‌ای که به هر دلیل ازجمله توفان یا برخورد با مانع سخت به گِل نشسته یا غرق شده یا متروک شده باشد


لغت نامه دهخدا

کشتی شکسته. [ ک َ/ ک ِ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) که بر اثر طوفان کشتی او خرد و شکسته شده باشد. آنکه کشتی حامل او شکسته و درهم کوفته است : کاروان زده و کشتی شکسته و مرد زیان رسیده را تفقد نماید. ( مجالس سعدی ص 22 ). دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گل برنیایدتاجر کشتی شکسته و وارث با قلندر نشسته. ( گلستان ).
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را.
حافظ.
کشتی شکستگان را هرموج ناخدایی است.
صائب.

دانشنامه عمومی

کشتی شکسته نام یک کتاب ادبی است که توسط رابیندرانات تاگور، نویسندهٔ اهل هند نوشته شده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{shipwreck , wreck} [حمل ونقل دریایی] کشتی غیرقابل استفاده ای که به هر دلیل ازجمله توفان یا برخورد با مانع سخت به گِل نشسته یا غرق شده یا متروک شده باشد


کلمات دیگر: