کلمه جو
صفحه اصلی

سداب

فارسی به انگلیسی

rue

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره سدابیان میباشد . این گیاه از قدیم مورد توجه بوده و در اکثر نقاط میرویدارتفاعش بین ۳٠ تا ۸٠ سانتیمتر و برگهایش بدو صورت ساده ( در نواحی مجاور گل ) و دوتایی و سه تایی ( در قسمتهای پایین گیاه ) میباشد . برگهایش ضخیم و آبدار و سبز مایل به آبی است . گلهایش زرد رنگ و میوه اش کپسول و شامل دانه هایی برنگ مایل به قهوه یی است از همه قسمتهای این گیاه بویی نامطبوع و مهوع استشمام میشود از رگهای آن گلوکزید بنام روتین و روتوزید استخراج کنند و نیز اسانسی از آن میگیرند که بویی قوی و طعمی تلخ و تند دارد گیاه مزبور در تداوی به عنوان قاعده آور ضد کرم و معرق استعمال میشود فیجن سذاب خفت آهو دوستک صحرایی . یا سدای کوهی . ۱ - اسپند . ۲ - تاپسیا .
سداب ها دسته ای از تیره سدابیان [ روتراسه ] هستنه و مهمترین نوع آن سداب کوهی [ روته ] است داری برگهای باریک و بسیار متعفن که برای گریزاندن حشرات بکار رود .

لغت نامه دهخدا

سداب. [ س ُ ] ( اِ ) سذاب . سداب ها دسته ای از تیره سدابیان «روتراسه » هستند و مهمترین نوع آن سداب کوهی «روتا» است دارای برگهای باریک و بسیار متعفن که برای گریزاندن حشرات بکار رود. ( گل گلاب ) ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). گیاهی باشد دوایی مانند پودنه ، خوردن آن دفع قوت باه و مباشرت مردان و اسقاط حمل زنان کند. ( برهان ) ( آنندراج ). به یونانی فیجن و در تنکابن و دیلم پیم نامند، بستانی او از درخت انار کوچکتر و پرشاخ و برگش ریزه و بدبو و بسیارسبز و گویا غباری بر او نشسته و گلش زرد. در سیُم گرم و خشک و تازه او را خشکی کمتر و برگ و عصاره اومدر بول و حیض و مجفف منی و مسقط جنین و قاطع باه ومفتح سدد و محلل ریاح و با تریاقیه و جهت سپرز و یرقان و قولنج ریحی و امراض سینه و مقعد و رحم و حصاة و بواسیر و آشامیدن او که با شبت خشک جوشانیده باشندجهت تسکین مغص و درد پهلو و سینه و تنگی نفس و سرفه مزمن و ورم حار ریه و عرق النساء مفاصل و لرز تبهای بارده و چون با روغن بجوشانند جهت اخراج کرم معده وشکم و طبخ او در شراب جهت استسقای لحمی و خوردن او با نمک جهت حدت بصر و خائیدن او رافع بوی پیاز و سیرو قدر قلیل او مقوی هاضمه و مشهی و با انجیر و گردکان جهت سموم مشروبه و سموم هوام و مداومت او هر روز بقدر یک درهم جهت ازاله فالج و رعشه و تشنج مجرب و تخم او نیز همین اثر را دارد و آب طبیخ او بقدر سه اوقیه یا دو اوقیه عسل جهت فواق مجرب و چون داخل نبیذها کنند باعث خوشبوئی آن و شدت اسکار و دفع ضرر آن میگردد و مورث صداع و ثقل سر و مصلحش انار میخوش و به شیرین است و آشامیدن تخم او بقدر هیجده قیراط با شراب جهت رفع مضرت ادویه قتاله و نیم درهم او جهت عرق النساء و دو درهم او جهت ازاله درد گزیدن سگ دیوانه مفید و مانع حمل و حقنه ، طبیخ برگ سداب با روغن زیتون جهت نفخ امعا و نفخ رحم و ضماد او محلل خنازیر و با عسل جهت درد اختناق رحم و مفاصل و ضماد مطبوخ او در روغن زیتون جهت عسر بول و با انجیر جهت استسقای لحمی و به تنهائی جهت تهبج مجرب و با سرکه جهت رعاف وبا ورق الغار جهت ورم انثیان و با موم و روغن مورْد جهت بثور و با نطرون جهت بهق سفید و جمیع اقسام ثالیل و با شبت و عسل جهت قوبا و با سرکه و سفیداب و روغن گل سرخ جهت حمره و نمله و قروح رطبه سر نافع، با خود داشتن او باعث گریختن حیوانات موذی صاحب شامه و قطور عصاره او که در پوست انار گرم کرده باشند جهت درد گوش و اکتحال او با آب رازیانه و عسل جهت ضعف باصره و سعوط عصاره او جهت ام الصبیان اطفال نافع و مداومت خوردن آن مضعف باصره و مصدع و محرق اخلاط و منی و مصلحش سکنجبین و افیون و قدر شربتش تا سه مثقال و بدلش صعتر است و صمغ بستانی و بری سداب بغایت گرم و خشک و غیر ثافسیا است و جهت قرحه چشم و تحلیل خنازیر و برص و فرزجه او بقدر یک دانگ جهت اخراج جنین و مشیمه مجرب ، و گویند بوئیدن بری او باعث رعاف قوی قتال است و روغن سداب که یک جزو او را با چهار جزو آب و ده جزو روغن زیتون بجوشانند تا روغن بماند جهت برودت گرده و مثانه و درد کمر و رحم و استرخا و درد پهلو و تحلیل ریاح و دفع لرز و گرانی سامعه و خوردن او بقدر نصف اوقیه در حمام جهت رعشه مجرب ، و حقنه او جهت مغص و قولنج ریحی و خلطی نافع است. ( تحفه حکیم مؤمن ). معروفست ، عصاره اش را نفیسا خوانند و بعضی از عرب آن را فیجن صحرائی خوانند، صمغ سداب صحرایی را انیسون خوانند. ( نزهة القلوب ). رجوع به فهرست مخزن الادویه و اختیارات بدیعی و الفاظ الادویه شود. گیاهی باشد مثل پودینه و گویند برای اسقاط حمل بکار آید و برای خواندن سحر و افسون نیز بکار برند. ( غیاث ). اهل یمن به آن حُتَف گویند. ( المعرب جوالیقی ص 189 و 242 ). گیاهی است مثل پودنه که دایگان برای اسقاط حمل عورات بکار برندش و نیز آن را آتش می کنند و در نانخورش میاندازند. ( شرفنامه منیری ). سداب بر سه قسم است :

سداب . [ س ُ ] (اِ) سذاب . سداب ها دسته ای از تیره ٔ سدابیان «روتراسه » هستند و مهمترین نوع آن سداب کوهی «روتا» است دارای برگهای باریک و بسیار متعفن که برای گریزاندن حشرات بکار رود. (گل گلاب ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گیاهی باشد دوایی مانند پودنه ، خوردن آن دفع قوت باه و مباشرت مردان و اسقاط حمل زنان کند. (برهان ) (آنندراج ). به یونانی فیجن و در تنکابن و دیلم پیم نامند، بستانی او از درخت انار کوچکتر و پرشاخ و برگش ریزه و بدبو و بسیارسبز و گویا غباری بر او نشسته و گلش زرد. در سیُم گرم و خشک و تازه ٔ او را خشکی کمتر و برگ و عصاره ٔ اومدر بول و حیض و مجفف منی و مسقط جنین و قاطع باه ومفتح سدد و محلل ریاح و با تریاقیه و جهت سپرز و یرقان و قولنج ریحی و امراض سینه و مقعد و رحم و حصاة و بواسیر و آشامیدن او که با شبت خشک جوشانیده باشندجهت تسکین مغص و درد پهلو و سینه و تنگی نفس و سرفه ٔ مزمن و ورم حار ریه و عرق النساء مفاصل و لرز تبهای بارده و چون با روغن بجوشانند جهت اخراج کرم معده وشکم و طبخ او در شراب جهت استسقای لحمی و خوردن او با نمک جهت حدت بصر و خائیدن او رافع بوی پیاز و سیرو قدر قلیل او مقوی هاضمه و مشهی و با انجیر و گردکان جهت سموم مشروبه و سموم هوام و مداومت او هر روز بقدر یک درهم جهت ازاله ٔ فالج و رعشه و تشنج مجرب و تخم او نیز همین اثر را دارد و آب طبیخ او بقدر سه اوقیه یا دو اوقیه عسل جهت فواق مجرب و چون داخل نبیذها کنند باعث خوشبوئی آن و شدت اسکار و دفع ضرر آن میگردد و مورث صداع و ثقل سر و مصلحش انار میخوش و به شیرین است و آشامیدن تخم او بقدر هیجده قیراط با شراب جهت رفع مضرت ادویه قتاله و نیم درهم او جهت عرق النساء و دو درهم او جهت ازاله ٔ درد گزیدن سگ دیوانه مفید و مانع حمل و حقنه ، طبیخ برگ سداب با روغن زیتون جهت نفخ امعا و نفخ رحم و ضماد او محلل خنازیر و با عسل جهت درد اختناق رحم و مفاصل و ضماد مطبوخ او در روغن زیتون جهت عسر بول و با انجیر جهت استسقای لحمی و به تنهائی جهت تهبج مجرب و با سرکه جهت رعاف وبا ورق الغار جهت ورم انثیان و با موم و روغن مورْد جهت بثور و با نطرون جهت بهق سفید و جمیع اقسام ثالیل و با شبت و عسل جهت قوبا و با سرکه و سفیداب و روغن گل سرخ جهت حمره و نمله و قروح رطبه ٔ سر نافع، با خود داشتن او باعث گریختن حیوانات موذی صاحب شامه و قطور عصاره ٔ او که در پوست انار گرم کرده باشند جهت درد گوش و اکتحال او با آب رازیانه و عسل جهت ضعف باصره و سعوط عصاره ٔ او جهت ام الصبیان اطفال نافع و مداومت خوردن آن مضعف باصره و مصدع و محرق اخلاط و منی و مصلحش سکنجبین و افیون و قدر شربتش تا سه مثقال و بدلش صعتر است و صمغ بستانی و بری سداب بغایت گرم و خشک و غیر ثافسیا است و جهت قرحه ٔ چشم و تحلیل خنازیر و برص و فرزجه ٔ او بقدر یک دانگ جهت اخراج جنین و مشیمه مجرب ، و گویند بوئیدن بری او باعث رعاف قوی قتال است و روغن سداب که یک جزو او را با چهار جزو آب و ده جزو روغن زیتون بجوشانند تا روغن بماند جهت برودت گرده و مثانه و درد کمر و رحم و استرخا و درد پهلو و تحلیل ریاح و دفع لرز و گرانی سامعه و خوردن او بقدر نصف اوقیه در حمام جهت رعشه مجرب ، و حقنه ٔ او جهت مغص و قولنج ریحی و خلطی نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). معروفست ، عصاره اش را نفیسا خوانند و بعضی از عرب آن را فیجن صحرائی خوانند، صمغ سداب صحرایی را انیسون خوانند. (نزهة القلوب ). رجوع به فهرست مخزن الادویه و اختیارات بدیعی و الفاظ الادویه شود. گیاهی باشد مثل پودینه و گویند برای اسقاط حمل بکار آید و برای خواندن سحر و افسون نیز بکار برند. (غیاث ). اهل یمن به آن حُتَف گویند. (المعرب جوالیقی ص 189 و 242). گیاهی است مثل پودنه که دایگان برای اسقاط حمل عورات بکار برندش و نیز آن را آتش می کنند و در نانخورش میاندازند. (شرفنامه ٔ منیری ). سداب بر سه قسم است :
1 - سداب اعریا. اسم سریانی فراسیون است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). 2 - سداب بری . برگش باریکتر و شاخش کمتر و بدبوتر و تندتر از بستانی و در چهارم گرم و خشک و سموم اقرب و در چهار درهم او کشنده تر از دفلی است و از ملاقات مطبوخ او دست ورم میکند و عصاره ٔ او را چون بر آهن و آبگینه بمالند مانع رنگ او میشود. و چون او را در مکان گوسفندان و مرغان بریزند حیوان موذی مقاربت آن موضع نکند و ضماد پوست نبات او با شراب جهت داءالثعلب نافع و چون برگ او را کوبیده ضماد نمایند موجب جذب مواد و احراق و موت آن عضو میگردد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). 3 - سداب کوهی :
مریخ دلالت دارد برسپندان و گندنا و پیاز و... و سداب . (التفهیم ). و آن را چون ابزاری در غذاها بکار میبرده اند و گوشت آهو، خاصه که با ابزارها خورند چون زیره و کرویا و گندنا و سداب و پلپل و سعتر و دارچینی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). چیزهاء بریان کرده و بریان و قلیه و آب کامه و سرکه و ابزارها چون سیر و سداب و سعتر و کرویا و زیره . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
تیغ سداب رنگ تو آمد سداب طبع
کز وی رحم فشرده شد ایام فتنه زای .

اثیرالدین اخسیکتی .


تا بر بساط مرکز خاکی ز روی طبع
زردی ز زعفران نشود سبزی از سداب .

انوری .


بقای شاه جهان باد تا دهد سایه
زمین بشکل صنوبر فلک به لون سداب .

خاقانی .


از آب لطفشان که گشاید فقع که هست
افسرده تر ز برف دل چون سدابشان .

خاقانی .


بفرمود کآرند لختی سداب
بر آن اژدها زد چو بر آتش آب .

نظامی .


سداب و سپند رقیبان شاه
دعای نظامی است در صبحگاه .

نظامی .


|| به معنی قوت و قدرت و توانائی هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). قوت و قدرت . (جهانگیری ) :
اگر سداب بکارند و از تو یاد کنند
سدآب مردی در تن فزون شودز سداب .

رودکی .



فرهنگ عمید

گیاهی خودرو با برگ هایش ضخیم، بدبو، آبدار و تلخ، گل های زرد رنگ و دانه های قهوه ای رنگ مثلثی که برگ و دانۀ آن در پزشکی به کار می رود، پیگن، پیغن.

دانشنامه عمومی

8–40 species, including:
Ruta angustifolia – Egyptian rue
سداب سوری – fringed rue
Ruta corsica – Corsican rue
سداب (گیاه) – common rue
Ruta montana – mountain rue
Ruta patavina – rue of Padua
سُداب (نام علمی: Ruta graveolens) از تیره مرکبات (سُدابیان) (rutaceae) گیاهی علفی پایا با ساقه های منشعب و چوبی، برگهای متناوب دو تا سه قسمتی صاف و بی پرز است.
از گونه های سداب می توان به سُداب کوهی (اسپند، wild rue) و سداب کهنه (wall rue) اشاره کرد.
خواص داروئی:خاصیت اصلی آن کم کردن فشار شهوت است (البته باید توجه داشت که مصرف زیاد سداب سمی است و باید پرهیز شود)، پائین آورنده فشار خون. تنظیم کننده کار قلب. ضدسردرد. ترشح صفرا را تحریک نموده و انگلهای روده را دفع می کند.

سداب (گیاه). سُداب (نام علمی: Ruta graveolens) نام یک گونه از سرده سداب است.

فرهنگستان زبان و ادب

{Ruta} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از سُدابیان همیشه سبز و نیمه درختچه ای با بوی نافذ و هشت تا چهل گونه که بومی نواحی مدیترانه ای و ماکرونزی و آسیای جنوب شرقی هستند؛ برگ های آنها دو یا سه شانه ای (bipinnate or tripinnate ) با ظاهری پرمانند به رنگ هایی ا...


کلمات دیگر: