کلمه جو
صفحه اصلی

سخینه

فرهنگ فارسی

لقب مردی از قریش بدان جهت که آش سخینه را ترتیب داده و بدان او را سرزنش میکردند

لغت نامه دهخدا

( سخینة ) سخینة.[ س َ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) طعام گرم. || نوعی از آش که از آرد و روغن یا از آرد خرما ترتیب دهند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). اردهاله. ( صراح ) ( مهذب الاسماء ). اوماج. ( صراح ) ( بحر الجواهر ). کاچی. ( زمخشری ).

سخینة. [ س َ ن َ ] ( اِخ ) لقب مردی از قریش بدان جهت که آش سخینه را ترتیب داده و بدان او را سرزنش میکردند. ( منتهی الارب ).

سخینة. [ س َ ن َ ] (اِخ ) لقب مردی از قریش بدان جهت که آش سخینه را ترتیب داده و بدان او را سرزنش میکردند. (منتهی الارب ).


سخینة.[ س َ ن َ ] (ع ص ، اِ) طعام گرم . || نوعی از آش که از آرد و روغن یا از آرد خرما ترتیب دهند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). اردهاله . (صراح ) (مهذب الاسماء). اوماج . (صراح ) (بحر الجواهر). کاچی . (زمخشری ).



کلمات دیگر: