کلمه جو
صفحه اصلی

سخن کش

فرهنگ فارسی

آنکه استماع سخن بفور تمام کند

لغت نامه دهخدا

سخن کش. [ س ُ خ َ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) آنکه استماع سخن بفور تمام کند. ( آنندراج ). در بیتهای زیر معنی راوی میدهد. آنکه شعر شاعران در مجمع برخواند :
گر سخن کش یابم اندر انجمن
صد هزاران گل برویم چون چمن.
مولوی.
صائب از قحط سخندان چه بمن میگذرد
بسخن کش نشود هیچ سخندان محتاج.
صائب ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: