افشاننده زهر زهر بار
زهر پاش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زهرپاش. [زَ ] ( نف مرکب ) افشاننده زهر. زهربار :
در کام افعی از لب و دندان زهرپاش
در آرزوی بوسه شیرین چه مانده ای.
در کام افعی از لب و دندان زهرپاش
در آرزوی بوسه شیرین چه مانده ای.
خاقانی.
رجوع به زهر و دیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: