کلمه جو
صفحه اصلی

زه نهادن

فرهنگ فارسی

خبه کردن بازه حلق آویز کردن بازه

لغت نامه دهخدا

زه نهادن. [ زِه ْ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) در شواهد زیر ظاهراً بمعنی خبه کردن با زه و حلق آویز کردن با زه آمده است : سلطان گفت از آمدن گزیر نیست... و چون دو منزل از همدان حرکت افتاد علاءالدوله را زه فرمود نهادن... مؤلف این کتاب... رعایت حقوق او را این مرثیت در تعزیه او برخواند. مرثیه...
زه چون نهاده ای تو در آن حلق بی گناه
زان سید مطهر انور چه خواستی.
( راحة الصدور راوندی چ محمد اقبال ص 352، 354 ). اینانج خاتون را از قلعه سرجهان به دارالملک همدان آوردند... سلطان را [ طغرل بن ارسلان را ] با وی زفاف رفت... سلطان را چنان نمودند که او [ اینانج خاتون ] با تو همان حرکت قزل ارسلان خواهد کرد. سلطان بفرمود تا او را زه نهادند. ( راحة الصدور راوندی ایضاً ص 367 ).


کلمات دیگر: