کلمه جو
صفحه اصلی

اسفندیار خان

دانشنامه عمومی

اسفندیار خان بختیاری (زاده ۱۲۲۱ - درگذشته ۱۲۸۲) ملقب به سردار اسعد اول، از رجال دوره قاجار بود، که در فاصله سال های ۱۲۷۵ تا ۱۲۸۲ همزمان با سلطنت ناصرالدین شاه، ایلخانی بختیاری را برعهده داشت.
محمدجواد خان سردار اقبال
حبیب الله خان
عبدالکریم خان سالار ارفع
سلطان مرادخان منتظم
خلیل خان اسفندیاری (پدر ثریا اسفندیاری)
ناصرقلی خان منتظم الملک
حیدرقلی خان اعتضاد السلطان
اسماعیل خان
هرمزخان
پرویزخان
وی پسر ارشد حسینقلی خان ایلخانی بود، همچنین پدربزرگ ثریا اسفندیاری، ملکه پیشین ایران می باشد.
اسفندیار خان بختیاری در سال ۱۲۲۱ ه‍.ش در منطقه بختیاری زاده شد، پدرش حسینقلی خان ایلخانی ایلخان بختیاری و مادرش بی بی خانم نام داشت. وی برادر بزرگتر علیقلی خان سردار اسعد (از رجال فعال در انقلاب مشروطه) و نجفقلی خان صمصام السلطنه (دو دوره رئیس الوزراء ایران در دوره قاجار) می باشد.
در سال ۱۲۹۹ حسینقلی خان ایلخانی و دو پسر ارشد اسفندیار خان و علیقلی خان به اصفهان احضار شدند. در آنجا مسعود میرزا ظل السلطان حسینقلی خان را مسموم کرد و هر دو فرزندش را زندانی نمود. پس از یک سال در نتیجهٔ وساطت میرزا علی اصغرخان امین السلطان، علیقلی خان آزاد شد و به بختیاری بازگشت؛ ولی اسفندیار خان، همچنان در حبس در اصفهان باقی ماند.

پیشنهاد کاربران

در دوران همین اسفندیارخان بختیاری جنگی شکل گرفت به اسن جنگ لرستان و بختیاری ها
در این جنگ بختیاری ها به بخش الوار گرمسیر حال حاضر از توابع شهرستان اندیمشک بود حمله کردند
داستان این جنگ و واقعه طبق روایات صحیح و سینه به سینه معتبر نقل شده این طور است.
ساکی و پتول دو نفر از بزرگان طایفه بزرگ میرزاوند بخش الوار گرمسیر بودند که در آن دوران از لحاظ غارتگری زبانزد و سرآمد طایفه میرزاوند و تمام لُرستان بودند.
ساکی و پتول بارها در نقاط بختیاری نشین و دشت شیمبار مسجدسلیمان دست به غارت میزدن و از بختیاری ها غارت و باج می گرفتند آن موقع طایفه میرزاوند اینقدر از سمت بختیاری ها برای غارت می رفت که اسم آن سال ها را بختیاری سال گذاشته بودند!!!!!
در یکی از موارد همین غارتگری ها، ساکی و پتول با قشه که با خود دارند برای آوردن غارت به سمت دشت شیمبار مسجدسلیمون بختیاری می روند در آنجا با کاروان یکی از افراد سرشناس بختیاری های مسجدسلیمون برخورد کرده که در این میان با آنها درگیر شده آن مرد که از افراد بزرگ در بین بختیاری ها بود به قتل می رسد و اموال آنها رو به غارت می گیرند و زن او را که دختر یکی از افراد مهم بختیاری بود اسیر کرده طبق روایت مستدل حتی اون زن را مورد تعرض جنسی قرار دادند بعد اینکه آن زن را آزاد کردند او عزم کرده و به نزد نصیرخان بختیاری که به سردار جنگ در بین بختیاری ها معروف به خان تمام بختیاری بود می رود پاپوش خودش رو در آورده و به سر و صورت نصیرخان بختیاری می اندازد به او گفت تو سردار جنگ بختیاری هایی یا سردار ننگشان ساکی و پتول شوهر مرا کشتند و اموال ماها رو به غارت گرفتند و به خودم هم تعرض جنسی کردند.
در قبل این ماجرا در یک درگیری که که همین عده ای از طایفه میرزاوند برای گرفتن غارت به سمت شیمبار بختیاری رفتند با بختیاری های آنجا درگیر شدند و تعدادی از میرزاوند قتال شدند که جسد اونها همونجا در دشت شیمبار بختیاری مسجدسلیمون باقی ماند که باقر فرزند عیدی از کدخدیان میرزاوند و حیدربک فرزند پتول دو نفر آنها بودند که آدم های جنگی و تفنگچی بودند.
بعد این موضوع و به خاطر غارت مکرر ساکی و پتول در نقاط بختیاری نشین نصیرخان بختیاری غیرتی شده تا یک هفته جلسه می گیرند و بحث می کنند برای نقشه حمله نصیرخان قاصد و نامه به تمام سران بختیاری ها در چهارمحال بختیاری - کهکیلویه و بویراحمد و مسجدسلیمون و شوشتر می فرستد به سران طوایف هفت و چهار بختیاری و به آنها دستور میدهد که همه در یک روز مشخص در شهر ایذه جمع شده و به سمت بخش الوار گرمسیر حمله کنند در دستور او به ایل بختیاری آمده بود که ساکی و پتول رو دستگیر و کت بسته در زنجیر بیاورید و اگه نشد آنها رو بکشید و سر آنها رو بیاورید و جایزه دریافت کنید و از رود سزار بختیاری ( دز ) تا رود سیمره ( که تا حدود آب پل بالا رود است ) رو غارت کنید و خانواده های میرزاوند زن و فرزندانشون رو به اسارت بگیرید و به بختیاری بیارید.
هفت و چهار بختیاری عده ای پیاده و عده ای سواره سوار اسب در فصل زمستان به بخش الوار گرمسیر حمله کردند و درگیری شدید و زد و خورد بین آنها و طایفه میرزاوند رخ داد در آن دوران برخی ها که از حمله بختیاری ها مطلع شدند خانواده های خود و اموالشان رو در جاهی امن پناه دادند زیرا یارای مقابله با آن جمعیت بسیار کثیر رو نداشتند یکی از آنها تقی فرزند کدخدا عیدی میرزاوند بود که طبق روایات آدم بسیار جنگی و تفنگچی ماهری بود خانواده و اموال رو در مخفیگاه در میکوه پناه داد ایل بختیاری به بخش الوارگرمسیر حمله کرد آنها به غیر طایفه بزرگ میرزاوند طوایف قلاوند و میر را نیز رو مورد هجوم قرار دادند زیرا در همسایگی طایفه میرزاوند می زیستند و اما طوایف دیگر مثل پاپی رو مورد تعرض و حمله قرار ندادند از طایفه میرزاوند چند نفر به کشته شدند که برزو میرزاوند از تیره افشار میرزاوند یک نفر آنها بود و علی اکبر میرزاوند ( که الان فامیلی نوادگانش هوشمند است ) یک نفر دیگر از آنها بود شیرمحمد میرزاوند از تیره سردار میرزاوند هم یک نفر دیگر بود که به گیر آنها افتادند و در نهایت شقاوت سرشونو بیخ تا بیخ بریدند از طایفه قلاوند و میر نیز چند نفر به قتل رسید که یکی از آنها به اسم یاسین قلاوند فرزند کیخا بود که به اشتباه گرفتن از ساکی و پتول به قتل رسیدند در این جنگ ساکی و پتول به قتل نرسیدند در واقع نتوانستند آنها رو به قتل برسانند و یا دستگیر کنند و این جنگ با کشته شدن افراد به غیر از ساکی و پتول به پایان رسید و اموال از مردم بخش الوارگرمسیر که در دسترسشان بود رو به غارت بردند البته طبق بعضی روایت ها شماری از حمله کننده ها نیز توسط طایفه میرزاوند به قتل رسیدند که این افرد در مناطق صعب العبور قتال شدند و هدف این افراد فقط دفاع از خود بود. طبق روایات بختیاری ها نزدیک به 20 تا 30 سر بریده را با خود بردند.
روایت است در این حمله بختیاری ها سه دسته شدن دسته ای به سرکردگی مهدی قلی خان بختیاری برادر نصیرخان بختیاری گروهی به سرکردگی خود نصیرخان و گروهی نیز به سرکردگی اسفندیارخان فرزند حسینقلی خان ایلخانی که به سه نقطه مختلف در بخش الوار گرمسیر حمله کردند روایت است مهدی قلی خان بختیاری توسط کریم خان میرزاوند با تیر قتال شد کریم خان و تقی و یک نفر دیگر در یک محدوده بودن که مهدی قلی خان بختیاری به آن محدوده حمله کرد و با تیر کریم خان میرزاوند قتال شد. ( این پاراگراف روایت مشهدی صیدحسن میرزاوند است.
طبق روایات ساکی و پتول و خانوارهایشان قبل از حمله بختیاری ها از این موضوع اطلاع یافته و به ناحیه دشت لاله شاهزاده احمد نقل مکان می کنند و بختیاری ها نتوانستند تا آنجا بروند.
اما اکثر طایفه میرزاوند یاغی شدند و در کوه ها و مسیرهای صعب العبور کمین کرده و خانواده های خود رو در مناطق و جاهایی که دسترسی بختیاری ها به آنجا ممکن نبود پناه دادند و این به خاطر تاکتیک جنگی مناسب آنها بود.
روایت است عده ای از بختیاری های حمله کننده به سمت تقی که از افرادی نامی طایفه میرزاوند بود و آن موقع در ریت کوه بود حمله ور شده و قصد داشتند که اونو قتال کنند که با ضرب گلوله تفنگ او از پای درآمدند.
بختیاری هایی که به بخش الوارگرمسیر حمله کردند دستشان به هر لُر بخش الوار میرزاوند اگر می رسید اونو اسیر و اگر مقاومت می کردند اونو قتال و سرش رو می بریدند و خانواده اش رو به اسارت می گرفتند و اما به جزء سه تا چهار نفر از طایفه میرزاوند نتوانستند از طایفه میرزاوند کسی رو قتال کنند.
روایت است برزو دختری داشت به اسم صدف بختیاری ها تعدادی از سرهای بریده رو به صحرای چهک آورده و صدف دختر برزو رو که آن موقع بچه بود رو به اسارت گرفته و او را آورده و سرهای بریده شده را به او نشان دادند به او گفتند کدام یک از اینها سر ساکی و پتول است که سر برزو در بین سرهای بریده شده بود و سرش از دیگر سرها درشت تر و گنده تر بود صدف گفت هیچ کدامشان ساکی و پتول نیستند و گفت اون سر برزو پدرم است و بختیاری ها با حسرت گفتند دوباره ساکی و پتول قتال نشدند این روایت رو خود صدف دختر برزو برای حاسی میرزاوند برادرزاده اش روایت کرده است.
شماری از مردم بخش الوار گرمسیر رو نیز به اسارت گرفتند و آنها رو به مرکز بختیاری نصیرخان سردار جنگ بردند سرهای بریده شده نیز همراه آنها بود و اما با بررسی سرها و افراد متوجه شدند که آنها ساکی و پتول نبودند افرادی که اسیر شده بودند بعد چندین سال که در بختیاری در اسارت بودند با ترفندی از آنجا گریخته از سمت شهر درود به بخش الوار گرمسیر برگشتند.
از جمله به اسارت گرفته شده ها نساری شیرمرد همسر برزو میرزاوند و فرزندانش صیفور - احمد - بهتوش - والی - اصف - بیچار و دخترش صدف بودند که در آن موقع سن پایینی داشتند و والی از همشون سنش بالاتر بود که در مسیر حرکت آنها در دزفول در بین مسیر آزاد شدند نزدیک به 30 تا 40 زن و بچه و 30 تا 40 مرد از طوایف میرزاوند - قلاوند رو به اسارت گرفتند اینها اکثرا کسانی بودن که غافلگیر حمله شدن اما تمام مردان نامی و تفنگچی میرزاوند و قلاوند مثل تقی شیره ساکی پتول و. . . . . خانوارهای خود رو در جاهای امن پناه دادند و در کوهها یاغی شدند.

افراد اسیر شده رو به دزفول در بین مسیر بردند که در دزفول آزاد شدند روایت است که شیخ دزفول که مقام بالایی در بین مردم دزفول در آن موقع داشت به نصیرخان بختیاری گفته بود که زن ها و بچه ها رو آزاد کن وگرنه الم قیام بلند می کنم حالا روایت نکردند این شیخ دزفول اسمش کی بوده چون دزفول عالمان و عارفان داشت و طبق برآورد و محاسبات تاریخی تنها شخص مهم در آن دوران در دزفول که سنش به آن دوران میخورد شیخ محمدرضا معزی فرزند شیخ محمد معزی و برادرزاده شیخ عبدالحسین معزی بود که آوازش در دزفول زبانزد بود و حتی در شهرهای مجاور نیز آدم مهمی بود. اگر شیخ دزفول تهدید به قیام نمی کرد بختیاری ها هرگز زن و بچه های میرزاوند الوار رو آزاد نمی کردند در واقع از شیخ دزفول ترسیدند.
روایت است نساری شیرمرد بیچار رو که اون موقع در حدود 10 سالش بود به یک دزفولی در بازار قدیم دزفول که دکان قدیمی داشت داد که پیش او باشد و او بیچار رو بزرگ کند و بیچار برایش کار کند و بعد منصرف شد و او را پس گرفت.
حدود 30 تا 40 مرد از جمله لرزان - عبدالمحمد - کرم جان شیرمرد - حاجی تقی میرمحمد ولی و. . . . . . را اسیر کرده و به بختیاری به اسارت بردند تا دو سه سال در آنجا زندانی بودند در غل و زنجیر همین یاسین قلاوند که سرش رو بریدند میگن یه پسر داشت به اسم مزبان که سنش پایین بود و بختیاری ها اونو به همراه دیگر افراد اسیر شده به اسارت بردند.
در یک روز یکی از زندانیان با قفل که به در زندان آنها بسته شده بود ور رفته و یکدفعه قفل شکسته می شود زنی که آنجا محل نگهداری آنها را تمیز می کرد گفت پس اگر می توانید فکری برای فرار کنید چون هر لحظه امکان دارد شما را قتال کنند شب نگهبانان آنها پیش آنها نشسته زندانی ها از آنها میخواهند که یک بازی محلی انجام دهند زندانیان و نگهبانان آنها تا پاسی از شب به بازی مشغول می شوند و نگهبانان از شدت خستگی به خواب رفته از آنجا می گریزند و سپس به کمک برخی ها به بخش الوار می رسند.
اگر آن 30 تا 40 نفر فرار نمی کردند حتما بدست بختیاری ها قتال می شدند زندان آنها در شهر شوشتر بین شوشتر و گتوند بود.
کرم جان شیرمرد هنگامیکه اسیرش کردند به بختیاری ها گفت که شماها منو غافل گیر کردید وگرنه هرگز نمیتونستید منو اسیر کنید.


کلمات دیگر: