کلمه جو
صفحه اصلی

بسمل شده

فرهنگ فارسی

ذبح شده . کشته شده .

لغت نامه دهخدا

بسمل شده. [ ب ِ م ِش ُ دَ ] ( ن مف مرکب ) ذبح شده. کشته شده :
از مصحف روی تو به پیشانی پرخون
بسمل شده تیغ تو صد بسمله دارد.
علی خراسانی ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: