کلمه جو
صفحه اصلی

صدای پای اب

دانشنامه عمومی

صدای پای آب. صدای پای آب نام پنجمین کتاب از هشت کتاب (مجموعه اشعار) سهراب سپهری است، که اولین چاپ آن در سال ۱۳۴۴ در مجله آرش، دوره دوم، شماره سه، منتشر شد.
کتاب صدای پای آب تنها شامل یک شعر به همین نام است، که به نوعی زندگینامه سهراب سپهری از دیدگاهی شاعرانه و عارفانه نیز می باشد. بیشتر افراد سهراب سپهری را با این شعر می شناسند. سهراب در ابتدای این کتاب می نویسد: «صدای پای آب، نثار شب های خاموش مادرم!»، و در پایان کتاب آمده است: «کاشان، قریه چنار، تابستان ۱۳۴۳.»

دانشنامه آزاد فارسی

صدای پای آب. منظومه ای از سهراب سپهری. منظومه ای آفاقی و برونْ گرایانه که غایت آرزوی انسانی را در طبیعت و عرفان می جوید. این شعر در وزن نیمایی در ۱۳۴۳ش سروده شد و سال بعد در مجلۀ آرش نشر یافت. صدای پای آب در زمرۀ مشهورترین شعرهای جدید فارسی در قرن ۲۰ است. شاعر این منظومه را به «شب های خاموش مادر»ش تقدیم کرده است.

نقل قول ها

صدای پای آب. صدای پای آب نام شعر بلندی از سهراب سپهری است که در سال ۱۳۴۴ در مجلهٔ آرش منتشر شد. این شعر معروف ترین شعر سپهری است و برخی از منتقدان از آن برداشتی عرفانی داشته اند.
• «مادری دارم، بهتر از برگ درخت.»• «در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف.»• «گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ، می فروشم به شما تا به آوازِ شقایق که در آن زندانی ست دلِ تنهایی تان تازه شود.»• «باغِ ما در طرف سایهٔ دانایی بود.»• «باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه، باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آینه بود. باغ ما شاید، قوسی از دایره سبز سعادت بود.»• «میوهٔ کالِ خدا را آن روز، می جویدم در خواب.»• «گاه تنهایی، صورتش را به پسِ پنجره می چسبانید. شوق می آمد، دست در گردنِ حس می انداخت.»• «قفسی بی در دیدم که در آن، روشنی پرپر می زد.»• «نردبانی که از آن، عشق می رفت به بامِ ملکوت.»• «در میان دو درخت گلِ یاس، شاعری تابی می بست.»• «چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب، اسب در حسرت خوابیدن گاری چی، مرد گاری چی در حسرتِ مرگ.»• «روحِ من در جهت تازهٔ اشیا جاری ست.»• «رایگان می بخشد، نارون شاخه خود را به کلاغ.»• «زندگی نوبرِ انجیر سیاه، که در دهان گس تابستان است.»• «چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.»• «لب دریا برویم، تور در آب بیندازیم و بگیریم طراوت را از آب.»• «در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپرهای صدا می شنویم.»• «پرده را برداریم: بگذاریم که احساس هوایی بخورد. بگذاریم بلوغ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند. بگذاریم غریزه پیِ بازی برود. کفش ها را بکند و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد. بگذاریم که تنهایی آواز بخواند.»• «کار ما نیست شناسایی رازِ گلِ سرخ، کار ما شاید این است که در افسونِ گُلِ سرخ شناور باشیم.»


کلمات دیگر: