کلمه جو
صفحه اصلی

عاقر

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نحر کننده شتر . ۲ - کسی که با شمشیر دست و پای شتر را بزند . ۳ - زنی که آبستن نشود .
ریگزاریست در منازل جریر الشاعر و بعضی گویند عاقر ریک های بزرگ را گویند .

فرهنگ معین

(ق ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - ق ربانی کنندة شتر. ۲ - زنی که آبستن نشود.

لغت نامه دهخدا

عاقر. [ ق ِ ] ( ع ص ) نحرکننده شتر و کسی که دست و پای شتر با شمشیر زند. ( ناظم الاطباء ). || زن که آبستن نشود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). زن که نمیزاید : و کانت امرأتی عاقراً. ( قرآن 5/19 ). ج ، عُقّر و عَواقر. || مرد که او را فرزند نشود. || قاتل : و صمم اًذا أیقنت َ أنک عاقره ؛ أی قاتله. ( اقرب الموارد ). || ریگ که هیچ نرویاند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ریگ توده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || زن بی نظیر و عدیل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ).

عاقر. [ ق ِ ] ( اِخ ) ریگزاری است در منازل جریرالشاعر، و بعضی گویند عاقر ریگ های بزرگ را گویند. ( معجم البلدان ).

عاقر. [ ق ِ ] (اِخ ) ریگزاری است در منازل جریرالشاعر، و بعضی گویند عاقر ریگ های بزرگ را گویند. (معجم البلدان ).


عاقر. [ ق ِ ] (ع ص ) نحرکننده ٔ شتر و کسی که دست و پای شتر با شمشیر زند. (ناظم الاطباء). || زن که آبستن نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). زن که نمیزاید : و کانت امرأتی عاقراً. (قرآن 5/19). ج ، عُقّر و عَواقر. || مرد که او را فرزند نشود. || قاتل : و صمم اًذا أیقنت َ أنک عاقره ؛ أی قاتله . (اقرب الموارد). || ریگ که هیچ نرویاند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ریگ توده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || زن بی نظیر و عدیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).


فرهنگ عمید

نازا، سترون.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:عقرون

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَاقِرٌ: نازا
ریشه کلمه:
عقر (۸ بار)

«عاقِر» در اصل از واژه «عقر» به معنای «ریشه و اساس» یا به معنای «حبس» است، و این که به زنان نازا «عاقر» می گویند، به خاطر آن است که کار آنها از نظر فرزند به پایان رسیده، یا این که تولد فرزند در آنها محبوس شده است.


کلمات دیگر: