کلمه جو
صفحه اصلی

شهپر

فارسی به انگلیسی

airfoil, plume, quill, aileron

aileron


airfoil, plume, quill


فرهنگ اسم ها

اسم: شهپر (دختر) (فارسی) (پرنده) (تلفظ: šahpar) (فارسی: شهپر) (انگلیسی: shahpar)
معنی: شاه پر، هر یک از پرهای اصلی بال پرندگان، بال بزرگ، ( = شاه پر )، هر یک از پرهای اصلی پرندگان، شهبال

(تلفظ: šahpar) (= شاه پر) ، هر یک از پرهای اصلی پرندگان .


مترادف و متضاد

remex (اسم)
شاه پر، شهپر، ساقه پر، خامه پر

فرهنگ فارسی

سطح فرمانی که به قسمت خارجی بال لولا می‌شود و بخشی از لبۀ فرّار آن را تشکیل می‌دهد


( اسم ) ۱ - بال بزرگ شهبال . ۲ - قسمتی از بال هواپیما که تغییر خط سیر هواپیما به توسط آن انجام می گیرد ٠
حبه السودائ است که شونیز نیز نام دارد

فرهنگ معین

(شَ پَ ) (اِمر. ) ۱ - بال بزرگ ، شهبال . ۲ - قسمتی از بال هواپیما که تغییر خط سیر هواپیما توسط آن انجام می شود.

لغت نامه دهخدا

شهپر. [ ش َ پ َ ] ( اِ مرکب ) مخفف شاه پر. پر اولین بال جانوران پرنده را گویند. ( برهان ) ( از آنندراج ). قادمه. ( دهار ). پیش بال :
ببریده در آشیان تقدیس
وصف تو ز جبرئیل شهپر.
ناصرخسرو.
آن همائی را که سوی جد او بازو زدی
عنبرین گیسوی او بازوش را شهپر سزد.
سوزنی.
گیسوی تو شهپرّ همای نبوی دان
بوینده چو مشک تبت و تنگت و طفقاج.
سوزنی.
جز دل و چشم جهانسوزان نسازد آشیان
گرزه و زاغ کمان و شست شهپرّ عقاب.
سوزنی.
نسر طایر بیفکند شهپر
که پرش بر سهام او زیبد.
خاقانی.
دهلیز دار ملک الهی است صحن او
فراش جبرئیلش و جاروب شهپرش.
خاقانی.
مگس ران کردن از شهپرّ طاوس
عجب زشت است بر طاوس زیبا.
خاقانی.
فرمان داد تا شهپر خویش بروی مالید و بصورت اصلی بازیافت. ( سندبادنامه ص 254 ).
میبرید از منازل فلکی
شاهراهی به شهپر ملکی.
نظامی.
بر اوج فلک چون پرد جره باز
که در شهپرش بسته ای سنگ آز.
سعدی.
شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند.
حافظ.
شکر خدا که باز در این اوج بارگاه
طاووس عرش میشنود صیت شهپرم.
حافظ.
همای زلف شاهین شهپرش را
دل شاهان عالم زیر پر باد.
حافظ.
و رجوع به شاه پر شود.
- شهپر برکندن ؛ پر ریختن :
باری به ناز و دلبری گر سوی صحرا بگذری
واله شود کبک دری طاووس شهپر برکند.
سعدی.
- شهپر جبرئیل ( جبریل )؛ شاهبال روح الامین که مقدس و فرخنده داشته اند :
ای فر پر همای سایه درگاه تو
شهپر جبریل باد بر سر تو سایبان.
خاقانی.
خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل
غریو سبحه رضوان و زیورحورا.
خاقانی.
بارگی از شهپر جبریل ساخت
بادزن از بال سرافیل ساخت.
نظامی.
عرش روانی که ز تن رسته اند
شهپر جبریل بدل بسته اند.
نظامی.
بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود
شهپرّ جبرئیل مگس رانت آرزوست.
سعدی.
- شهپر روح ؛ شهپر روح الامین. شهپر جبرئیل :
هست فراش جد تو در خلد

شهپر. [ ش َ پ َ ](اِ مرکب ) حبةالسوداء است که شونیز نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به حبةالسوداء و شونیز شود.


شهپر. [ ش َ پ َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه پر. پر اولین بال جانوران پرنده را گویند. (برهان ) (از آنندراج ). قادمه . (دهار). پیش بال :
ببریده در آشیان تقدیس
وصف تو ز جبرئیل شهپر.

ناصرخسرو.


آن همائی را که سوی جد او بازو زدی
عنبرین گیسوی او بازوش را شهپر سزد.

سوزنی .


گیسوی تو شهپرّ همای نبوی دان
بوینده چو مشک تبت و تنگت و طفقاج .

سوزنی .


جز دل و چشم جهانسوزان نسازد آشیان
گرزه و زاغ کمان و شست شهپرّ عقاب .

سوزنی .


نسر طایر بیفکند شهپر
که پرش بر سهام او زیبد.

خاقانی .


دهلیز دار ملک الهی است صحن او
فراش جبرئیلش و جاروب شهپرش .

خاقانی .


مگس ران کردن از شهپرّ طاوس
عجب زشت است بر طاوس زیبا.

خاقانی .


فرمان داد تا شهپر خویش بروی مالید و بصورت اصلی بازیافت . (سندبادنامه ص 254).
میبرید از منازل فلکی
شاهراهی به شهپر ملکی .

نظامی .


بر اوج فلک چون پرد جره باز
که در شهپرش بسته ای سنگ آز.

سعدی .


شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند.

حافظ.


شکر خدا که باز در این اوج بارگاه
طاووس عرش میشنود صیت شهپرم .

حافظ.


همای زلف شاهین شهپرش را
دل شاهان عالم زیر پر باد.

حافظ.


و رجوع به شاه پر شود.
- شهپر برکندن ؛ پر ریختن :
باری به ناز و دلبری گر سوی صحرا بگذری
واله شود کبک دری طاووس شهپر برکند.

سعدی .


- شهپر جبرئیل (جبریل )؛ شاهبال روح الامین که مقدس و فرخنده داشته اند :
ای فر پر همای سایه ٔ درگاه تو
شهپر جبریل باد بر سر تو سایبان .

خاقانی .


خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل
غریو سبحه ٔ رضوان و زیورحورا.

خاقانی .


بارگی از شهپر جبریل ساخت
بادزن از بال سرافیل ساخت .

نظامی .


عرش روانی که ز تن رسته اند
شهپر جبریل بدل بسته اند.

نظامی .


بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود
شهپرّ جبرئیل مگس رانت آرزوست .

سعدی .


- شهپر روح ؛ شهپر روح الامین . شهپر جبرئیل :
هست فراش جد تو در خلد
شهپر روح و زلف و گیسوی حور.

سوزنی .


- شهپر روح الامین ؛ شهپر جبرئیل :
ناصیه ٔ حور عین پرچم شبرنگ تست
شهپر روح الامین پر سهام تو باد.

خاقانی .


|| اصطلاح مصوب فرهنگستان برای قسمتی از بالهای هواپیما که تغییر جهت و امتداد حرکت بتوسط آن انجام میگیرد و کار شهپر را در پرندگان انجام می دهد.

فرهنگ عمید

۱. پر بزرگ پرنده، شه بال.
۲. قسمتی از بال هواپیما که تغییر خط سیر هواپیما توسط آن صورت می گیرد.

دانشنامه عمومی

شهپر: عامل چرخش هواپیما است.
شَهپَر: خواننده مردمی و بازیگر سینمای ایران در دهه چهل خورشیدی.

فرهنگستان زبان و ادب

{aileron} [حمل ونقل هوایی] سطح فرمانی که به قسمت خارجی بال لولا می شود و بخشی از لبۀ فرّار آن را تشکیل می دهد

پیشنهاد کاربران

فامیلی من شهپری است شهپر ی از نام شهپر برگرفته شده است. . . نام شهپر به معنی شاه پریون یا شاه پری ها هم است

شهپر : بال بزرگ، شهبال، شاه پر ، پرشاهانه، شاهبال. هر یک از پرهای اصلی بال پرندگان. شهپر ( پرندگان ) .


کلمات دیگر: