معنی: رشد دادن کسی یا چیزی، تربیت کردن، پرورش دادن، رشد دادنِ کسی یا چیزی، ( به مجاز ) مطلب یا موضوعی را روشن و رسا بیان کردن یا نوشتن، یا در ذهن سنجیدن و تنظیم کردن، به عمل آوردن و آماده کردن دارو، گیاه، میوه، و مانند آنها در حال آغشتگی به چیزی مانند شیر، عسل، شکر و مانند آنها، ( در قدیم ) حمایت کردن، پشتیبانی کردن، ( در قدیم ) پرورده شدن، پرورش یافتن، ریشه پروردن، دارای پر
پرور
فرهنگ اسم ها
معنی: رشد دادن کسی یا چیزی، تربیت کردن، پرورش دادن، رشد دادنِ کسی یا چیزی، ( به مجاز ) مطلب یا موضوعی را روشن و رسا بیان کردن یا نوشتن، یا در ذهن سنجیدن و تنظیم کردن، به عمل آوردن و آماده کردن دارو، گیاه، میوه، و مانند آنها در حال آغشتگی به چیزی مانند شیر، عسل، شکر و مانند آنها، ( در قدیم ) حمایت کردن، پشتیبانی کردن، ( در قدیم ) پرورده شدن، پرورش یافتن، ریشه پروردن، دارای پر
فرهنگ فارسی
مزید موخری بمعنی پرورنده و پروراننده
لغت نامه دهخدا
پرور. [ پ ُرْ وَ ] ( ص مرکب ) عریض. بسیارعرض. پرعرض. پرپهنا.
پرور. [ پ ُرْ وَ ] ( اِخ ) نام یکی از دیه های هزارجریب. ( از کتاب مازندران و استراباد رابینو ص 122 ).
پرور. [ پ َرْ وَ ] ( اِ ) پروار. || ( نف ) مزید مؤخری بمعنی پرورنده و پروراننده در آخر بسیاری از کلمات فارسی و هم عربی : آزپرور. ادب پرور. بنده پرور. تن پرور. پیرپرور. جان پرور. جهان پرور. خودپرور. خیال پرور. دام پرور. دانش پرور. دماغ پرور. دوست پرور. دون پرور. دین پرور. ذره پرور. رعیت پرور. روح پرور. روان پرور. رهی پرور. ستم پرور. سخن پرور.سفله پرور. شاعرپرور. شکم پرور. عِلم پرور. عیال پرور. ملک پرور. مهرپرور. نوع پرور. هنرپرور و غیرها. || ( ن مف ) پرورد. پروریده : نازپرور. غم پرور. سایه پرور و به صورت پرورد نیز آید. رجوع به پرورد شود.
پرور. [ پ َرْ وَ ] (اِ) پروار. || (نف ) مزید مؤخری بمعنی پرورنده و پروراننده در آخر بسیاری از کلمات فارسی و هم عربی : آزپرور. ادب پرور. بنده پرور. تن پرور. پیرپرور. جان پرور. جهان پرور. خودپرور. خیال پرور. دام پرور. دانش پرور. دماغ پرور. دوست پرور. دون پرور. دین پرور. ذره پرور. رعیت پرور. روح پرور. روان پرور. رهی پرور. ستم پرور. سخن پرور.سفله پرور. شاعرپرور. شکم پرور. عِلم پرور. عیال پرور. ملک پرور. مهرپرور. نوع پرور. هنرپرور و غیرها. || (ن مف ) پرورد. پروریده : نازپرور. غم پرور. سایه پرور و به صورت پرورد نیز آید. رجوع به پرورد شود.
پرور. [ پ َرْ وَ / پ َ ] (اِ) پیوند بود مطلقاً خواه پیوند انسان به انسان و خواه درخت با درخت باشد. (برهان قاطع). || طراز. ریشه . فراویز. سجاف .
پرور. [ پ ُرْ وَ ] (اِخ ) نام یکی از دیه های هزارجریب . (از کتاب مازندران و استراباد رابینو ص 122).
پرور. [ پ ُرْ وَ ] (ص مرکب ) عریض . بسیارعرض . پرعرض . پرپهنا.
فرهنگ عمید
۲. پرورنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): بنده پرور، تن پرور، دون پرور، ذره پرور، رعیت پرور، روح پرور.
دانشنامه عمومی
ژاک پرِوِر (پرِه وِر): شاعر و فیلمنامه نویس فرانسوی
پرور: نام روستایی در شهرستان مهدی شهر است.
پرور: نام روستایی در استان ایلام است.
پرور در درّه ای واقع شده است که کوه های مرتفع آن را احاطه کرده اند. بلندترین کوه های پرور، کالورد و ایوار نام دارند که هر دو در جنوب آن واقع شده اند. رودخانه پرور که از کوه ایوار سرچشمه گرفته است از مشرق آبادی می گذرد و به رودخانه تجن می ریزد.
در فرهنگ جغرافیایی ایران جلد ۳، دربارهٔ پرور در سال ۱۳۲۹ آمده است:«پرور قصبه از دهستان پشتکوه، بخش دودانگه شهرستان ساری، ۳۰ کیلومتری جنوب خاوری سعیدآباد، ۱۰ کیلومتری ملاده، کوهستانی، سردسیر، سکنه ۱۵۵۰ نفر، شیعه، زبان: فارسی و مازندرانی، آب از چشمه سار، راه مال رو و صعب العبور. محصولات عمده: گندم و لبنیات. شغل: زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان: شال، گلیم، جاجیم و کرباس بافی.توضیح: گله داری از مشاغل مهم سکنه محسوب می شود و عده ای گله های خود را حدود گرمه و جاجرم قوچان می برند. مراتع تابستانی پرور به کثرت و مرغوبیت معروف است.
پرور یکی از نمونه های بارز و شاخص مهاجرت در جوامع روستایی ایران می باشد، این روستا که تا قبل از پهلوی دوّم حدود ۴۰۰ خانوار جمعیت داشت، بزرگ ترین روستای دودانگه مازندران بود و به تنهایی نیمی از جمعیت منطقهٔ پشتکوه را دارا بود و اکنون متروک و خالی از سکنه می باشد. بر اساس سرشماری جمعیت سال ۱۳۷۰، در پرور ۵ خانوار (۱۳نفر) زندگی می کرده اند.
گویش مازنی
از سرچشمه های رودخانه ی تجن واقع در شهرستان ساری
پیشنهاد کاربران
پرور یک واژه کهن پارسی است که از دو واژه ساخته شده است.
پرور = پر، ور
پر = نی/قلم، هنر ، آموزش
ور = در، دروازه
پرور = دروازه هنر خود را به کار انداز.
پرور = گسترش دادن، بیخ گرفتن و بر کشیدن.
بپرور = دروازه هنر و دانایی را برایش باز کن.
پروریدن = دانا ساختن، بیدار ساختن، آموزش دادن.
پرور = دروازه هنر را باز کردن، پرستاری، پاسداری، گسترش دادن.
پرور = نیکویی را آموزش دادن.