کلمه جو
صفحه اصلی

هوشیار


مترادف هوشیار : آگاه، بافراست، باهوش، بخرد، بیدار، بیداردل، تندذهن، تیزطبع، تیزهوش، خردمند، دوراندیش، زیرک، عاقل، فهیم، متفطن، متنبه، ناخفته، نبیه، هوشمند

متضاد هوشیار : غافل

فارسی به انگلیسی

sober, vigilant, cautious, intelligent


observant


vigilant, aware, cautious, intelligent, clever, sober, observant

فارسی به عربی

انذار , حذر , صاحی , ضمیر , فطن , متیقظ , ملتزم

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: hušyār) (پهلوی) (= هوشیار ، هشیوار) کسی که دارای هوش است ، باهوش ؛ عاقل ، بخرد ؛ آگاه ، بیدار ؛ زیرک .


اسم: هوشیار (پسر) (فارسی، پهلوی) (تلفظ: hušyār) (فارسی: هوشيار) (انگلیسی: hushyar)
معنی: باهوش، عاقل، آگاه، زیرک، هوشمند، زرنگ، خردمند، ( پهلوی ) ( = هوشیار، هشیوار )، کسی که دارای هوش است، بخرد، بیدار، ( اَعلام ) شهرت محمّدباقر هوشیار [، شمسی] روان شناس ایرانی، از پشگامان روان شناسی تربیتی و بنیانگذار نخستین آزمایشگاه روان شناسی در ایران، هشیوار ) کسی که دارای هوش است، دارای هوش

مترادف و متضاد

آگاه، بافراست، باهوش، باهوش، باهوش، بخرد، بیدار، بیداردل، تندذهن، تیزطبع، تیزهوش، خردمند، دوراندیش، زیرک، عاقل، فهیم، متفطن، متنبه، ناخفته، نبیه، هوشمند ≠ غافل


alert (صفت)
زیرک، مواظب، متوجه، هوشیار، گوش بزنگ، محتاط

sharp-sighted (صفت)
تیز نظر، هوشیار، تیز بین، دارای فکر صائب

cautious (صفت)
مواظب، هوشیار، محتاط، با احتیاط

sober (صفت)
هوشیار، سنگین، عاقل، بهوش، متین، موقر، میانه رو

vigilant (صفت)
حساس، هوشیار، گوش بزنگ، مراقب، بیدار

conscious (صفت)
هوشیار، ملتفت، باخبر، اگاه، وارد، بهوش

observant (صفت)
هوشیار، مراقب، مراعات کننده

astute (صفت)
دقیق، زیرک، هوشیار، ناقلا، دانا، موشکاف، محیل

kittle (صفت)
حساس، چابک، هوشیار، بازیگوش

open-eyed (صفت)
هوشیار، مراقب

wide-awake (صفت)
هوشیار، مراقب، اگاه، سرحال، هشیار، کاملا بیدار

sharp-witted (صفت)
هوشیار، تیز هوش، تیز فهم

فرهنگ فارسی

هشیار، باهوش، هوشمند، زرنگ، آگاهی، بیداری
( صفت ) ۱- کسی که دارای هوش است باهوش : ستوده نباشد سر باد سار برین داستان زد یکی هوشیار . ( شا ) ۲ - عاقل بخرد. ۳ - آگاه بیدار. ۴ - زیرک .

فرهنگ معین

[ په . ] (ص . ) باهوش ، خردمند.

لغت نامه دهخدا

هوشیار. [ هوش ْ ] ( ص مرکب ) عاقل. فطن. بخرد. باهوش.خردمند. هشیار. ذکی. صاحب عقل. هوشمند :
چنین گفت با رخش کای هوشیار
مکن سستی اندر گه کارزار.
فردوسی.
ز فضل صاحب عباد و جود حاتم طی
مثل زنند حکیمان هوشیار قدیم.
سوزنی.
زنده کدام است بر هوشیار
آنکه بمیرد به سر کوی یار.
سعدی.
|| حساس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || آنکه مست نیست. مقابل مست. هشیار. || آنکه مغمی علیه نباشد :
من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست
که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد.
حافظ.
- هوشیار شدن ؛ افاقه.به هوش آمدن. از حالت مستی یا غشوه بیرون شدن.

فرهنگ عمید

باهوش، هوشمند، زرنگ.

دانشنامه عمومی

هوشیار می تواند به افراد زیر اشاره کند:
محمدباقر هوشیار، پژوهشگر فلسفه و علوم تربیتی
حسین هوشیار، دروازه بان فوتبال اهل ایران
بهرام هوشیار، کاپیتان تیم آکروجت تاج طلایی نیروی هوایی شاهنشاهی ایران
هوشیار زیباری، از چهره های سیاسی معروف عراق و از رهبران جنبش کرد در این کشور
هوشیار خیام، موسیقی دان ایرانی

جدول کلمات

نبیل

پیشنهاد کاربران

بینا دل

گوش به زنگ

مفیق

زیرک، نخبه، باهوش، عاقل
به معنای 👆👆👆

هوشیار =آگاه. =زیرک=دانا=منتبه، عاقل، باهوش، محیل،

معنی هوشیار: زیرک = باهوش

خداوند هوش

آگاه
واقف
دانا

سایاق

آگاه


کلمات دیگر: