معنی: منسوب به مشک، خوشبو، ( سنسکریت ـ فارسی ) ( مشک، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) نام پدر بونصر ( مشکان ) صاحب دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی، ( سنسکریت ـ فارسی ) ( مشک + ان ( پسوند نسبت ) )، ( مشکان ) نام چند جا و مکان، مشک ( سنسکریت ) + ان ( فارسی ) مشک ( ماده ای معطر ) + ان ( نشانه جمع فارسی )، نام ناحیه ای در همدان، نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمد غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی
مشکان
فرهنگ اسم ها
معنی: منسوب به مشک، خوشبو، ( سنسکریت ـ فارسی ) ( مشک، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) نام پدر بونصر ( مشکان ) صاحب دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی، ( سنسکریت ـ فارسی ) ( مشک + ان ( پسوند نسبت ) )، ( مشکان ) نام چند جا و مکان، مشک ( سنسکریت ) + ان ( فارسی ) مشک ( ماده ای معطر ) + ان ( نشانه جمع فارسی )، نام ناحیه ای در همدان، نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمد غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی
(تلفظ: moškān) (سنسکریت ـ فارسی) (مشک + ان (پسوند نسبت)) ، منسوب به مشک (ماده معطر شکم آهو) ؛ (در اعلام) نام پدر بونصر (مشکان) صاحب دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی ؛ (مشکان) نام چند جا و مکان .
فرهنگ فارسی
نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی .
لغت نامه دهخدا
مشکان . [ م َ ] (اِخ ) مرکز دهستان گیسگان است که در بخش بافت شهرستان سیرجان واقع است و 675 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
مشکان . [ م ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان دربقاضی در بخش سرولایت شهرستان نیشابور است که 1732 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
مشکان . [ م ُ ] (اِخ ) مرغزار بید و مشکان ، مرغزار نیکوست و ناحیتی است آنجا «بسیرا» گویند. سردسیر است . طول آن هفت فرسنگ در عرض سه فرسنگ . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 155).
مشکان . [ م ُ ] (اِخ ) ناحیه ای است از اعمال روز راور از نواحی همدان . (از لباب الانساب جزء 3 ص 144). نام شهری از اعمال همدان نزدیک قریه ٔ رودآور. (یادداشت مؤلف ).
مشکان . [ م ُ ] (اِخ ) نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمه ص 179 شود.
مشکان. [ م ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کاشان است که 1050 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ). از طسوج قاسان. ( تاریخ قم ص 114 ). از دیه های قاسان. ( تاریخ قم ص 138 ).
مشکان. [ م ِ ] ( اِخ ) قصبه مرکز دهستان دربقاضی در بخش سرولایت شهرستان نیشابور است که 1732 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
مشکان. [ م ُ ] ( اِخ ) مرغزار بید و مشکان ، مرغزار نیکوست و ناحیتی است آنجا «بسیرا» گویند. سردسیر است. طول آن هفت فرسنگ در عرض سه فرسنگ. ( فارسنامه ابن البلخی ص 155 ).
مشکان. [ م ُ ] ( اِخ ) ناحیه ای است از اعمال روز راور از نواحی همدان. ( از لباب الانساب جزء 3 ص 144 ). نام شهری از اعمال همدان نزدیک قریه رودآور. ( یادداشت مؤلف ).
مشکان. [ م ُ ] ( اِخ ) نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به تتمه صوان الحکمه ص 179 شود.
مشکان . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان است که 1050 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). از طسوج قاسان . (تاریخ قم ص 114). از دیه های قاسان . (تاریخ قم ص 138).
دانشنامه عمومی
شهر مشکان مرکز بخش مشکان ( پشتکوه سابق)، شهرستان نی ریز، استان فارس در جنوب ایران.این شهر در فاصله ۳۰۳ کیلومتری یزد، ۳۰۷ کیلومتری کرمان و ۳۰۵ کیلومتری شیراز قرار دارد. شهر مشکان در ۶۳ کیلومتری نی ریز قرار دارد.
در منابع جغرافیایی و تاریخی سده های سوم تا هشتم هجری قمری از روستایی با نام های «ماسکانات»، «ماشکانات»، «مسکانات»، «مشکانات»، «میسکانان»، «میشکانات» و «میشکان» یاد شده است که به احتمال همان مشکان امروزی است. این شهر بیش از هزار سال قدمت دارد بطوری که اسطخری مورخ قرن ششم در کتاب سالک الممالک خود این گونه از آن یاد نموده است: جاماسب حکیم در زمان سلسله سامانیان در این شهر می زیسته است. همچنین به گفته اسطخری نام قدیم مشکان بیسکانات بوده که در اثر مرور زمان به میشکانات و سپس به میشکان و در زمان حال به مشکان تغیر نام یافته است.
محدوده جغرافیایی آن بدین شرح می باشد : از شمال به شهر خاتم استان یزد - از شرق به شهرستان شهر بابک در استان کرمان - از غرب به بخش آباده طشک در استان فارس و از جنوب به شهرستان نی ریز.
پیشنهاد کاربران
بر گرفته از خربزه بسیار معطر ی می باشد
که در مشکان بعمل می آید.
ضمن آنکه آرامگاه بونصر هم در کهنه مشکان . کهدر مجاورت شهر فعلی مشکان می باشد