کلمه جو
صفحه اصلی

نیلگون


مترادف نیلگون : آبی، ارزق، اغبر، کبود، نیلی، نیل فام

فارسی به انگلیسی

blue, cerulean, azure

blue, cerulean


azure, blue, cerulean


فرهنگ اسم ها

اسم: نیلگون (دختر) (فارسی، سانسکریت) (تلفظ: nilgun) (فارسی: نيلگون) (انگلیسی: nilgun)
معنی: لاجوردی، آبی، ( نیل، گون ( پسوند شباهت ) )، نیلی نیلی، ( سنسکریت ـ فارسی ) ( نیل + گون ( پسوند شباهت ) )، نیل ( سنسکریت ) + گون ( فارسی ) به رنگ نیل، کبود

(تلفظ: nilgun) (سنسکریت ـ فارسی) (نیل + گون (پسوند شباهت)) ، نیلی ← نیلی .


مترادف و متضاد

آبی، ارزق، اغبر، کبود، کبود، نیلی، نیل‌فام


sky-blue (صفت)
آسمانی، نیلگون

فرهنگ فارسی

کبودرنگ، برنگ نیل
۱- ( صفت ) برنگ نیل بی سیر لاجوردی : (( ماند شمع سوزان در آبدان روان یا چون درست زری در نیلگون لگن . ) ) ( پیغمولک . لباب الالباب . نفیسی .۲ ) ۵۵ - آبی . ۳ - سبز ۴ - ( اسم ) نوعی اسب .

فرهنگ معین

(نِ ) (ص مر. ) لاجوردی .

لغت نامه دهخدا

نیلگون. ( ص مرکب ) به رنگ نیل. کبود. لاجوردی. آسمانگون. ( ناظم الاطباء ). آبی تند. آبی سیر. ادکن. نیل فام. نیل رنگ :
هوا گشت چون چادر نیلگون
زمین هم به کردار دریای خون.
فردوسی.
بپوشید پس جامه نیلگون
همان نیلگون غرق گشته به خون.
فردوسی.
سپیده چو بر چرخ لشکر کشید
شب نیلگون دامن اندرکشید.
فردوسی.
برآمد پیل گون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بی دلان شیدا.
فرخی.
هوا به رنگ نیلگون یکی قبا
شهاب بند سرخ بر قبای او.
منوچهری.
شاخ بنفشه باز چو زلفین دوست گشت
افکند نیلگون به سرش معجر کتان.
اسدی.
در او شش ستون خیمه نیلگون
ز سیمش همه میخ و از زر ستون.
اسدی.
چو دریاست این گنبد نیلگون
زمین چون جزیره میان اندرون.
اسدی.
باقی است روح کرده یزدان و جسم تو
فانی است زآنکه کرده این نیلگون رحاست.
ناصرخسرو.
خود چنین برشد بلند از ذات خویش
خیر خیر این نیلگون بی در کلات.
ناصرخسرو.
چیزی همی عجب تر از این در چه بایدت
بسته به بند سخت در این نیلگون کره.
ناصرخسرو.
گردون پیر گشت مرید کمال او
پوشید از ارادتش این نیلگون وطا.
خاقانی.
چون سیب نخلبند بریزد به سوک او
زرین ترنج فلکه این نیلگون خیام.
خاقانی.
بنفشه نیلگون و لاله دلسوز
نقاب گل ربوده باد نوروز.
نظامی.
شب و روز ازین پرده نیلگون
بسی بازی چابک آرد برون.
نظامی.
ز بس پیل کآمد به چالش برون
شد از پای پیلان زمین نیلگون.
نظامی.
بطانه نیلگون از اجزاء غبار بر ظهاره کحلی فرودوختند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 267 ).
- نیلگون پرده ؛ نیلگون وطا. کنایه از آسمان است :
در آن ماند کاین پرده نیلگون
چه بازی شب از پرده آرد برون.
نظامی.
- نیلگون پرده ها ؛ کنایه از آسمان ها است. ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع ).
- نیلگون چرخ ؛ کنایه از آسمان است.
- نیلگون چادر ؛ کنایه از آسمان است :
چو خورشید از آن چادر نیلگون
غمی شد بدرید و آمد برون.
فردوسی.

نیلگون . (ص مرکب ) به رنگ نیل . کبود. لاجوردی . آسمانگون . (ناظم الاطباء). آبی تند. آبی سیر. ادکن . نیل فام . نیل رنگ :
هوا گشت چون چادر نیلگون
زمین هم به کردار دریای خون .

فردوسی .


بپوشید پس جامه ٔ نیلگون
همان نیلگون غرق گشته به خون .

فردوسی .


سپیده چو بر چرخ لشکر کشید
شب نیلگون دامن اندرکشید.

فردوسی .


برآمد پیل گون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بی دلان شیدا.

فرخی .


هوا به رنگ نیلگون یکی قبا
شهاب بند سرخ بر قبای او.

منوچهری .


شاخ بنفشه باز چو زلفین دوست گشت
افکند نیلگون به سرش معجر کتان .

اسدی .


در او شش ستون خیمه ٔ نیلگون
ز سیمش همه میخ و از زر ستون .

اسدی .


چو دریاست این گنبد نیلگون
زمین چون جزیره میان اندرون .

اسدی .


باقی است روح کرده ٔ یزدان و جسم تو
فانی است زآنکه کرده ٔ این نیلگون رحاست .

ناصرخسرو.


خود چنین برشد بلند از ذات خویش
خیر خیر این نیلگون بی در کلات .

ناصرخسرو.


چیزی همی عجب تر از این در چه بایدت
بسته به بند سخت در این نیلگون کره .

ناصرخسرو.


گردون پیر گشت مرید کمال او
پوشید از ارادتش این نیلگون وطا.

خاقانی .


چون سیب نخلبند بریزد به سوک او
زرین ترنج فلکه این نیلگون خیام .

خاقانی .


بنفشه نیلگون و لاله دلسوز
نقاب گل ربوده باد نوروز.

نظامی .


شب و روز ازین پرده ٔ نیلگون
بسی بازی چابک آرد برون .

نظامی .


ز بس پیل کآمد به چالش برون
شد از پای پیلان زمین نیلگون .

نظامی .


بطانه ٔ نیلگون از اجزاء غبار بر ظهاره ٔ کحلی فرودوختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 267).
- نیلگون پرده ؛ نیلگون وطا. کنایه از آسمان است :
در آن ماند کاین پرده ٔ نیلگون
چه بازی شب از پرده آرد برون .

نظامی .


- نیلگون پرده ها ؛ کنایه از آسمان ها است . (انجمن آرا) (برهان قاطع).
- نیلگون چرخ ؛ کنایه از آسمان است .
- نیلگون چادر ؛ کنایه از آسمان است :
چو خورشید از آن چادر نیلگون
غمی شد بدرید و آمد برون .

فردوسی .


- نیلگون حصار ؛ کنایه از آسمان است .
- نیلگون خیام ؛ کنایه از آسمانها. (برهان قاطع) (آنندراج ).
رو که ز میخ سرای پرده ٔ قدرت
فلکه ٔ این نیلگون خیام برآمد.

خاقانی .


- نیلگون رحا (رحی ) ؛ آسیای کبود.
- || کنایه از آسمان است :
باقی است روح کرده ٔ یزدان و جسم تو
فانی است زآنکه کرده ٔ این نیلگون رحاست .

ناصرخسرو.


- نیلگون گنبد؛ کنایه از آسمان است .
- نیلگون وطا ؛ کنایه از آسمان است . (از برهان ) :
گردون پیر گشت مرید کمال او
پوشید بر ارادتش این نیلگون وطا.

خاقانی .



فرهنگ عمید

کبودرنگ، به رنگ نیل.

پیشنهاد کاربران

کبود

از نظر قدما رنگ نیلگون رنگ زحل بوده و به روز شنبه اختصاص داشته است.
قدما هر رنگ را به یکی از سیارات هفتگانه و یکی از روز های هفته اختصاص می دادند از این قرار
زرد: آفتاب ، یکشنبه
آبی: ماه ، دوشنبه
نارینجی: مریخ ، سه شنبه
سرخ : عطارد، چهارشنبه
بنفش: مشتری، پنجشنبه
سبز: زهره، آدینه
نیلگون: زحل، شنبه
هفت پیکر نظامی ، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص ۳۹۱.

واژگون ( باش گون ) . سرنگون. نیلگون. آرگون. برگون. سرگون. اوش گون. نگون. نگونسار. قره گون. آغ گون. مارگون ( به مار متضادش هامار ) . . . . . . حروف گچپژدر عربی. وفارسی وجود ندارد. ومخصوص زبان تورکی است. که از حروف عربی ک ( گ ) . ج ( چ ) . ب ( پ ) . ز ( ژ ) درست شده است. . . . گون باتلفظ مخصوص تورکی یعنی روز. وخورشید ( گونش ) . گورنه گونه قالمیشام ( ببین به چه روزی افتاده ام ) . . واژگون=باش گون=کله پا شدن. . هر کلمه ایی گون داشته باشد. تورکی است.

ماشالله به اطلاعات نظر بالایی!
کی گفته فارسی گ چ پ ژ نداره؟؟؟
این کلمات فارسی هستند که بعد از عربیزه شدن یا تغییر کردن یا کارایی خودشون رو از دست دادن!
و راجع به کلمه گون :
در این جا گون به معنی مثل و مانند هست از گونه میاد!
و گون در زبان ترکی که به معنی روز هست هیچ ربطی به این گون نداره دو کلمه از دو زبان مختلف با دو معنی جدا هستند!
اخه مثال هایی که زده هم اشتباست!
سرنگون : ( سر نگون ) اینجا نگون یعنی نابودی
نیلگون : ( نیل گون ) اینجا گون یعنی مانند


اینجاست که آدمی که اطلاعات نداره نباید نظر بده!


کلمات دیگر: