کلمه جو
صفحه اصلی

الاله


مترادف الاله : ( آلاله ) شقایق، لاله

فارسی به انگلیسی

buttercup, crowfoot

فرهنگ اسم ها

اسم: آلاله (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: ālāle) (فارسی: آلاله) (انگلیسی: alale)
معنی: شقایق، لاله، ( در گیاهی ) گیاهی است از تیره ی آلاله ها، لاله ی نعمان، لاله ی قرمز، گلی به رنگ زرد سفید یا قرمز که انواع گوناگون خودرو و زینتی دارد

فرهنگ فارسی

( آلاله ) ( اسم ) ۱ - گیاهی از تیر. آلاله ها جزو دو لپه ییهای جدا گلبرگ که جنسهای بسیار دارد . برگهایش متناوب و ساق. آن علفی و جامش دارای ۵ گلبرگ منظم و کاس. وی دارای ۵ کاسبرگ سبز و مشخص است . ۲ - شقایق لال. نعمان . یا آلاله ها. جمع آلاله تیر. بزرگی از راست. گیاهان جدا گلبرگ که جنسهای بسیار دارد . برگهای این گیاهان متناوب و ساق. آنها علفی و کاس. آنها دارای ۵ گلبرگ منظم و گاهی بیشتراست . آلاله ها شامل بیش از ۱۲٠ جنس مختلف است .
شقایق
الاله: لاله، لاله سرخ، شقایق، درگیاه شناسی تیرهای ازگیاهان دولپهای جداگلبرگ، آلاله: لاله، لاله سرخ، شقایق، دراصطلاح گیاه
( اسم ) آلاله لاله .
بشب در آمدن .

فرهنگ معین

( آلاله ) (لِ ) ( اِ. ) لاله سرخ ، شقایق .

لغت نامه دهخدا

الاله . [ اَ ل َ / ل ِ] (اِ) آلاله . شقایق النعمان . کاسه بشکنک :
الاله ٔ کوهساران هفته ای بی
بنفشه ٔ جویباران هفته ای بی .

باباطاهر.


رجوع به آلاله شود.

الالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) بشب درآمدن . (منتهی الارب ).


الالة. [ اُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . نصر گوید موضعی است به شام . (معجم البلدان ).


( آلاله ) آلاله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) شقایق. ( برهان ). الاله. لاله ، یا لاله نعمان :
چون دواتی بُسَدین است خراسانی وار
باز کرده سر آلاله بطَرْف ِ چمنا.
منوچهری.
و بیت ذیل که لفظاً و معناً صورت دیگر بیت فوق است از همین شاعر مؤید این دعویست :
بسمن زار درون لاله نعمان بشیار
چون دواتی بُسَدین است خراسانی وار.
منوچهری.
یکی برزیگرک دیدم در این دشت
بخون دیدگان آلاله می کشت.
باباطاهر.

( الالة ) الالة. [ اُ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است. نصر گوید موضعی است به شام. ( معجم البلدان ).

الالة. [ اِ ل َ ] ( ع مص ) بشب درآمدن. ( منتهی الارب ).
الاله. [ اَ ل َ / ل ِ] ( اِ ) آلاله. شقایق النعمان. کاسه بشکنک :
الاله کوهساران هفته ای بی
بنفشه جویباران هفته ای بی.
باباطاهر.
رجوع به آلاله شود.

فرهنگ عمید

آلاله#NAME?


( آلاله ) ۱. لاله، لالۀ سرخ.
۲. شقایق.
۳. تیره ای از گیاهان دو لپه ای جداگلبرک.
= آلاله

دانشنامه عمومی

آلاله. آلاله ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
آلاله (سرده)
آلاله (گیاه)
آلاله (گیاه). آلاله (نام علمی: Ranunculus arvensis) نام یک گونه از سرده آلاله است.

دانشنامه آزاد فارسی

آلاله. آلالِه (Ranunculus)
گروهی از گیاهان علفی، با ۲۵۰ گونه از جنس Ranunculus، تیرۀ آلاله، شامل گونه های علفزاری، جنگلی، کوهستانی، باتلاقی، و آبزی. گونه های آلاله عمدتاً در نواحی معتدل شمالی یافت می شوند و عبارت اند از انواع آلالۀ تکمه دار، آلالۀ پنجه کلاغیو آلالۀ نیزه ای. گونه های باتلاقی و خشکی زی غالباً دارای گل هایی با پنج گلبرگ زردرنگ اند. برخی از گونه های زراعی گل های سفید، صورتی یا قرمز دارند. برگ های این گیاهان غالباً چندبخشی اند، اما برخی گونه ها، مانند آلاله های نیزه ای کوچک و بزرگ، برگ هایی نوک تیز و باریک دارند. معمول ترین انواع این گونه در ایران عبارت اند از آلالۀ ایرانی (R. asiaticus)، آلالۀ البرزی (R.elbursensis) و آلالۀ پیازدار (R. bulbosus) با ساقه هایی کوتاه و برجسته که حاوی ذخایر غذایی اند. گیاه آلالۀ آبیگل های سفیدی دارد. برگ های غوطه ور آن ها مانند پرند و برگ های شناورشان لپک های پهنی دارند. گیاه گاهی فقط دارای یکی از این دو نوع برگ است. از جنس (Ranunculus) پنجاه وپنجگونه گیاه علفی یک ساله و چند ساله در ایران می روید که حداقل نوزده گونه، بومی و انحصاری ایران اند.

فرهنگستان زبان و ادب

آلاله
{Ranunculus} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای بزرگ از آلاله ایان با حدود 600 گونۀ غالباً علفی چندساله یا گاهی یک یا دوساله که دارای گل های زرد براق یا سفید یا به ندرت قرمز هستند

گویش مازنی

/alaale/ آلاله

آلاله


پیشنهاد کاربران

آلاله کلمه ای ترکی که از دو بخش تشکیل شده است :
۱ - آل که به معنی قرمز می باشد
۲ - آله که کوتاه شده کلمه آیلا به معنی قوس یا هاله می باشد که هاله نیز شکل کوتاه شده کلمه هایلا شکل دیگر کلمه آیلا می باشد
از ترکیب دو بخش معنی "قوس قرمز رنگ" به دست می آید
این کلمه به شکل۱ - "آلاله" یا ۲ - "لاله" یا ۳ - آلآیلا یا لایلا یا همان " لیلا" وارد فارسی شده و مورد استفاده قرار گرفته است .

اسم یک گل زیبا

شقایق

گلی زیبا و لطیف، اما مقاوم و سخت کوش.

احتمالا" مشتق شده از آل ( قرمز در ترکی ) و لاله است
مراجعه شود به آل تمغا


کلمات دیگر: