مترادف اراسته : ( آراسته ) آماده، بانظم، بسامان، جمیل، متحلی، مرتب، مزین، منتظم، منظم، نیکو
اراسته
مترادف اراسته : ( آراسته ) آماده، بانظم، بسامان، جمیل، متحلی، مرتب، مزین، منتظم، منظم، نیکو
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
سریع , محترم
فرهنگ اسم ها
اسم: آراسته (دختر) (فارسی، پهلوی) (تلفظ: ārāste) (فارسی: آراسته) (انگلیسی: araste)
معنی: آن که دارای صفت های خوب اخلاقی است، آنچه آرایش شده و زینت و زیور داده شده است، منظم، ( صفت مفعولی از آراستن )، آرایش شده و زینت و زیور داده شده، آن که علاوه بر ظاهر مرتب دارای صفت های خوب اخلاقی نیز هست، مرتب، دارای سامان، با زیور و زینت
معنی: آن که دارای صفت های خوب اخلاقی است، آنچه آرایش شده و زینت و زیور داده شده است، منظم، ( صفت مفعولی از آراستن )، آرایش شده و زینت و زیور داده شده، آن که علاوه بر ظاهر مرتب دارای صفت های خوب اخلاقی نیز هست، مرتب، دارای سامان، با زیور و زینت
مترادف و متضاد
تند، تیز، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، با روح، سرزنده، سرزنده و بشاش، چست، رایج، اراسته، پاکیزه، تیز هوش
خوش ریخت، اراسته، پاکیزه
محجوب، پاک بین، نجیب، اراسته
قشنگ، اراسته، پاکیزه، صنوبر
اراسته، مودب، زینت دار
ماهر، چالاک، اراسته، پاکیزه، قشنگتر
اراسته، دیپلوماسی
اراسته، مرد یا جوان زن صفت، تر و تمیز
فرهنگ فارسی
( آراسته ) ( اسم ) ۱ - مزین زینت داده شده. ۲ - منظم مرتب . ۳ - آماده مهیا
مزین مزخرف
مزین مزخرف
فرهنگ معین
( آراسته ) (تِ ) ۱ - (ص مف . ) مزیُن ، زینت شده . ۲ - منظّم . ۳ - (ص . ) آماده ، مهیّا. ۴ - آهستگی ، درنگ . ۵ - آسایش ، راحتی . ۶ - خاموشی ، سکوت . ۷ - امن ، امان . ۸ - بستر، خوابگاه . ۹ - جایگاه ، مقام . ۱٠ - جای خلوت . ۱۱ - (ق . ) آهسته ، به تأنی . ۱۲ - اطمینان خاطر
لغت نامه دهخدا
( آراسته ) آراسته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) آموده. موده. پدرام. مزیّن. مجمل. مُحلی. حالی. حالیه. مُطرّز. مزخرف. بغازه و گلگونه کرده :
گر زآنکه به پیراسته شهر برآئی
پیراسته آراسته گردد ز رخانت.
شبستان همه پیش باز آمدند
بدیدار او [ بزمساز ] آمدند...
شبستان بهشتی بد آراسته
پر از خوبرویان و پر خواسته.
بدو گشت آراسته تختگاه.
از آن رفته نام و بدین مانده بخت.
در و بام و دیوار پرخواسته.
بیاراسته همچو چشم خروس.
بچندان فروغ و بچندان چراغ
بیاراسته چون بنوروز باغ.
بدانگونه آراسته گاه را
نهادند همواره سر بر زمین
بر او بر همی خواندند آفرین.
ز داد وز بخشش پر از خواسته.
سراسر پر از رنگ و بوی و نگار.
بیاراسته چون گل اندر بهار.
ستایشگاه شعر و خطبه تا حشر.
ای دوست نترسی که گرفتار آئی ؟
هرکه زو شست ستمگر فلک آرایش
باغ آراسته او را بچه کار آید؟
گر زآنکه به پیراسته شهر برآئی
پیراسته آراسته گردد ز رخانت.
ابوشعیب.
و بهر پانزده روزی اندر وی [ اندرپریم قصبه قارن ] روز بازار باشد و از همه این ناحیت مردان و کنیزکان و غلامان آراسته ببازار آیند و با یکدیگر مزاج کنند. ( حدودالعالم ).شبستان همه پیش باز آمدند
بدیدار او [ بزمساز ] آمدند...
شبستان بهشتی بد آراسته
پر از خوبرویان و پر خواسته.
فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 297 ).
سپه را مر او بود ز ایران پناه بدو گشت آراسته تختگاه.
فردوسی.
بدو گردد آراسته تاج و تخت از آن رفته نام و بدین مانده بخت.
فردوسی.
به آذین جهانی شدآراسته در و بام و دیوار پرخواسته.
فردوسی.
یکی پهن کشتی بسان عروس بیاراسته همچو چشم خروس.
فردوسی.
ز یاقوت سرخ است چرخ کبود...بچندان فروغ و بچندان چراغ
بیاراسته چون بنوروز باغ.
فردوسی.
چو دیدند زیبا رخ شاه رابدانگونه آراسته گاه را
نهادند همواره سر بر زمین
بر او بر همی خواندند آفرین.
فردوسی.
زمین چون بهشتی شد آراسته ز داد وز بخشش پر از خواسته.
فردوسی.
بیاراسته همچو باغ بهارسراسر پر از رنگ و بوی و نگار.
فردوسی.
زر و گنج آن لشکر نامداربیاراسته چون گل اندر بهار.
فردوسی.
بنام و کنیتت آراسته بادستایشگاه شعر و خطبه تا حشر.
عنصری.
آراسته و مست ببازار آئی ای دوست نترسی که گرفتار آئی ؟
( از اسرارالتوحید ).
جهان چون عروسی آراسته را مانست در آن روزگار مبارکش. ( تاریخ بیهقی ). سرائی دیدم چون بهشت آراسته.( تاریخ بیهقی ). دو منشور نبشته آمد و بتوقیع آراسته گشت. ( تاریخ بیهقی ). ناچار چون وی مقدم تر بود آن روز، در هر بابی سخن میگفت و ما آن را به استصواب آراسته می داشتیم. ( تاریخ بیهقی ). گفتی جهان عروسی آراسته را ماند. ( تاریخ بیهقی ).هرکه زو شست ستمگر فلک آرایش
باغ آراسته او را بچه کار آید؟
ناصرخسرو.
فرهنگ عمید
( آراسته ) ۱. زینت داده شده.
۲. پاک سرشت: جوان آراسته.
۳. [قدیمی] مرتب، منظم.
۱. زینت داده شده.
۲. پاک سرشت: جوان آراسته.
۳. [قدیمی] مرتب، منظم.
۲. پاک سرشت: جوان آراسته.
۳. [قدیمی] مرتب، منظم.
۱. زینت داده شده.
۲. پاک سرشت: جوان آراسته.
۳. [قدیمی] مرتب، منظم.
واژه نامه بختیاریکا
( آراسته ) اَو لیلِن؛ ورُفته
پیشنهاد کاربران
اراسته
معنی=بانظم. مرتب. منظبت. منظم
متضاد=بی نظم. نا مرتب
معنی=بانظم. مرتب. منظبت. منظم
متضاد=بی نظم. نا مرتب
مرتب و زیبا شده
با نظم، مرتب، تمیز.
مرسی که لایک میکنین
مرسی که لایک میکنین
اراسته یعنی مرتب ، منظم، زیبا
آراسته
معنی=زیبا ، منظم، تمیز ، منظبت، مرتب، بانظم
متضاد=زشت، بی نظم، کثیف،
معنی=زیبا ، منظم، تمیز ، منظبت، مرتب، بانظم
متضاد=زشت، بی نظم، کثیف،
مترادف= مرتب ، تمیز ، زیبا ، منظم
متضاد= کثیف ، زشت ، نامرتب ، نا منظم
متضاد= کثیف ، زشت ، نامرتب ، نا منظم
اراسته یعنی زیبا
مرتب و با نظم
آراسته: در پهلویآراستگ ārāstag بوده است .
( ( ز خارا به افسون برون آورید
شد آراسته بندها را کلید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 270. )
( ( ز خارا به افسون برون آورید
شد آراسته بندها را کلید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 270. )
مرتب. منظم. . . . . .
مزّین شده . زیبا و مرتب شده
اراسته یعنی خوشگل زیبا
میشه یکی هم خوانواده بر ای اراسته بگه؟ معنیش که مشخصه .
ترگل ور گل
اراسته:اماده، با نظم، جمیل، مرتب، منظم، مزین، نیکو، نگارین
دقت داشته باشید اراسته با انظباط هم معنی نیست ولی با منظم هم معنیی
ممنون که لایک میکنین@_@
دقت داشته باشید اراسته با انظباط هم معنی نیست ولی با منظم هم معنیی
ممنون که لایک میکنین@_@
کلمات دیگر: