کلمه جو
صفحه اصلی

برهمن


مترادف برهمن : پیشوای دینی برهمایی، برهمند

فارسی به انگلیسی

brahman, brahmin

Brahman


جمع : براهنه


Brahman, Brahmin


فرهنگ اسم ها

اسم: برهمن (پسر) (سانسکریت)
معنی: برهمن

مترادف و متضاد

پیشوای دینی‌برهمایی، برهمند


برهمایی


۱. پیشوای دینیبرهمایی، برهمند
۲. برهمایی


فرهنگ فارسی

ماخوذازهندی، عالم و پیشوای روحانی مذهب
( صفت اسم ) پیشوای روحانی آیین برهمایی و آنان یکی از سه طبق. مردم را در آیین برهمایی تشکیل میدهند . توضیح معرب این کلمه نیز ( برهمن ) و جمع آن ( براهمه ) است .

فرهنگ معین

(بَ رَ مَ ) [ سنس . ] (ص . اِ. ) = برهمند: ۱ - عضو بالاترین طبقه در دین هندو. ۲ - روحانی دین هندو.

لغت نامه دهخدا

برهمن. [ ب َ رَ م َ / ب َ هََ م َ ] ( ص ، اِ ) در سانسکریت به معنی مطلق پیشوایان روحانی ، یکی از سه طبقه مردم در آیین برهمایی. ( حاشیه معین بر برهان قاطع ). بت پرست و زناربند، و حکما و دانشمندان و پیر و مرشد بت پرستان و هندوان و آتش پرستان. و اصیل و نجیب هنود را نیز برهمن گویند. ( از برهان ). عالم کافران. ( دهار ). قومی است از علمای هنود. ( غیاث ). بت پرست و زناربند، و اصل آنست که بیشتر بر علمای هنود اطلاق کنندچه برهمنه بعقیده ایشان فرشته ای بسیار بزرگ است و او را تمجید و نیایش کنند، و انجب هنود را برهمن گویند. و بعضی گفته اند چون نام زردشت براهام بوده و بیاس حکیم از هندوستان به امتحان وی به ایران آمده و بعد از ملاقات و مقالات ره سپر کیش و آیین او گردیده به هندوستان بازگشت ، طریقت او را به هندیان بیاموخت ، آن طایفه را برهمن لقب شد و براهمة به قانون عرب جمع آن گشت. ( از آنندراج ). پیشوای روحانی آیین برهمایی ، و آنان یکی از سه طبقه مردم را در آیین برهمایی تشکیل میدهند. ( فرهنگ فارسی معین ). براهمه طبقه اعلی در آیین هندو و در نظام طبقاتی هند می باشند و وظیفه اصلی برهمن مطالعه و تعلیم وداها و اجرای مراسم دینی است. منشاء برآمدن براهمه روشن نیست و از قدیمترین زمانی که از آن خبر داریم برهمنها در هند قدرت داشته اند. برهمن حق پرداختن به کارهایی که هدف آنها بدست آوردن مال است ندارد، و مالک چیزی نتواند بود. زندگی برهمن به چهار مرحله تقسیم میشود و در مرحله چهارم بطور کلی از این دنیا و علایق آن منقطع میشود و هم خود را وقف کارهای نیک و تفکر در امور الهی می کند. ( دایرة المعارف فارسی ). و رجوع به دایرة المعارف اسلام ذیل براهمه شود: دانشمندان ایشان [ مردم سلابور هند ] برهمن اند. ( حدود العالم ). جای زاهدان است [ قندهار ]و برهمنانند. ( حدود العالم ). همانان [ از هندوستان ] جای زاهدان هند است و برهمنانند. ( حدود العالم ).
ور ایدون که از تو بدشمن رسد
همه بت بدست برهمن رسد.
فردوسی.
برهمن فراوان بود نزد رای
که این بازی آرد بدانش بجای.
فردوسی.
چو آمد ز ایران بنزدیک رای
برهمن به شادی ورا رهنمای.
فردوسی.
برهمن چو آگه شد از کار شاه
که آورد از آن روی لشکر براه.
فردوسی.
سکندر چو روی برهمن بدید

برهمن . [ ب َ رَ م َ / ب َ هََ م َ ] (ص ، اِ) در سانسکریت به معنی مطلق پیشوایان روحانی ، یکی از سه طبقه ٔ مردم در آیین برهمایی . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). بت پرست و زناربند، و حکما و دانشمندان و پیر و مرشد بت پرستان و هندوان و آتش پرستان . و اصیل و نجیب هنود را نیز برهمن گویند. (از برهان ). عالم کافران . (دهار). قومی است از علمای هنود. (غیاث ). بت پرست و زناربند، و اصل آنست که بیشتر بر علمای هنود اطلاق کنندچه برهمنه بعقیده ٔ ایشان فرشته ای بسیار بزرگ است و او را تمجید و نیایش کنند، و انجب هنود را برهمن گویند. و بعضی گفته اند چون نام زردشت براهام بوده و بیاس حکیم از هندوستان به امتحان وی به ایران آمده و بعد از ملاقات و مقالات ره سپر کیش و آیین او گردیده به هندوستان بازگشت ، طریقت او را به هندیان بیاموخت ، آن طایفه را برهمن لقب شد و براهمة به قانون عرب جمع آن گشت . (از آنندراج ). پیشوای روحانی آیین برهمایی ، و آنان یکی از سه طبقه ٔ مردم را در آیین برهمایی تشکیل میدهند. (فرهنگ فارسی معین ). براهمه طبقه ٔ اعلی در آیین هندو و در نظام طبقاتی هند می باشند و وظیفه ٔ اصلی برهمن مطالعه و تعلیم وداها و اجرای مراسم دینی است . منشاء برآمدن براهمه روشن نیست و از قدیمترین زمانی که از آن خبر داریم برهمنها در هند قدرت داشته اند. برهمن حق پرداختن به کارهایی که هدف آنها بدست آوردن مال است ندارد، و مالک چیزی نتواند بود. زندگی برهمن به چهار مرحله تقسیم میشود و در مرحله ٔ چهارم بطور کلی از این دنیا و علایق آن منقطع میشود و هم ّ خود را وقف کارهای نیک و تفکر در امور الهی می کند. (دایرة المعارف فارسی ). و رجوع به دایرة المعارف اسلام ذیل براهمه شود: دانشمندان ایشان [ مردم سلابور هند ] برهمن اند. (حدود العالم ). جای زاهدان است [ قندهار ]و برهمنانند. (حدود العالم ). همانان [ از هندوستان ] جای زاهدان هند است و برهمنانند. (حدود العالم ).
ور ایدون که از تو بدشمن رسد
همه بت بدست برهمن رسد.

فردوسی .


برهمن فراوان بود نزد رای
که این بازی آرد بدانش بجای .

فردوسی .


چو آمد ز ایران بنزدیک رای
برهمن به شادی ورا رهنمای .

فردوسی .


برهمن چو آگه شد از کار شاه
که آورد از آن روی لشکر براه .

فردوسی .


سکندر چو روی برهمن بدید
وز آنگونه آواز ایشان شنید.

فردوسی .


برهمنان را چندانکه دید سرببرید
بریده به سر آن کز بدی نتابد سر.

فرخی .


سخاوت پرستنده ٔ دست اوست
بت است او همانا و آن برهمن .

فرخی .


تا می پرستی پیشه ٔ موبداست
تا بت پرستی پیشه ٔ برهمن .

فرخی .


آنکه اندر زیر تاج گوهر و دیبای شعر
چون نگار آزر است و چون بهار برهمن .

منوچهری .


ای برهمن آن عذار چون لاله پرست
رخسار نگار چارده ساله پرست
گر چشم خدای بین نداری باری
خورشیدپرست شو نه گوساله پرست .

(منسوب به شیخ ابوسعید ابوالخیر).


برهمنان را با دیگر مردم جنگی نکشتند. (تاریخ بیهقی ص 544).
بت نشسته در میان پیرهنْت
تو همی لعنت کنی بر برهمن .

ناصرخسرو.


چون مرده مر ترا نگوارد بگو که چون
مرده به هند برهمنان را غذا شده ست ؟

ناصرخسرو.


برهمن در هند بر چندال ناکس فضل داشت
بنده چون چندال دون از بهر دین شد برهمن .

ناصرخسرو.


رای هند فرمود برهمن را که بیان کن از جهت من مثل دو تن که به یکدیگر دوستی دارند. (کلیله و دمنه ).
چه عجب کآمده ست ذوالقرنین
به سلام برهمنی در غار.

خاقانی .


کو پیمبر تا همی سوک بحیرا داشتی
کو سکندر تا به مرگ برهمن بگریستی ؟

خاقانی .


چندی نفس به صفه ٔ اهل صفا زدم
یک چند پی به دیر برهمن درآورم .

خاقانی .


چه نیکو زده ست این مثل برهمن
بود حرمت هر کس از خویشتن .

سعدی .


بنرمی بپرسیدم ای برهمن
عجب دارم از کار این بقعه من .

سعدی .


برهمن ز شادی برافروخت روی
پسندید و گفت ای پسندیده گوی ...

سعدی .


به تقلید کافر شدم روز چند
برهمن شدم در مقالات زند.

سعدی .


چون برهمن بدید رخ خوبت ای صنم
زنار را گسست و لگد زد بروی لات .

امیرخسرو.


ز ترک برهمن زنهارگویان
ز کفر رفته استغفارگویان .

نوعی خبوشانی .


- برهمن دین ؛ آنکه بر دین برهمن بود :
زاهدم اما برهمن دین ، نه یحیی سیرتم
شاعرم اما لبیدآیین ، نه حسّان مخبرم .

خاقانی .



فرهنگ عمید

عالِم و پیشوای روحانی مذهب برهمایی.

دانشنامه عمومی

بَرَهمَن (دِوَناگَری: ब्रह्म) واژه ایست که از زبان هندی به زبان فارسی آمده و به معنای پیشوا و روحانی برهمایی است. همچنین طبقه برهمنان برجسته ترین طبقه درمیان گروههای مردم در هندوستان بوده اند.
در یک کتاب قدیمی هندی چنین آمده است که "در زمان های دور شی ای که نه می توان آن را با نامی توصیف نمود و نه شکل آن مشخص و معلوم بوده وجود داشته است. این شی زمین و آسمان را پوشانده بود و زمانی که خدایان این شی را دیدند، آن را گرفته و با صورت بر زمین کوفتند. هنگام پرت کردن این شی بر روی زمین خدایان خود نیز به آن چسبیدند. برهما که شی را توسط خدایان تسخیر نموده بود آن را وستا-پروشا نامید". ولواهسن توضیح می دهد که نام اطلاق شده به این شکل ماندالا می باشد. بنابراین وستا-پروشا ماندالا در واقع فرمی است که وجود و دنیای پدیده ها تابع آن هستند. وستا-پروشا ماندالا تصوری از قوانین حاکم بر جهان است که انسان نیز مانند زمینی که بر روی آن می زید مقهور آن می باشد.
برهمن (brahma ब्रह्म) یا برهما، ن آخر آن بیانگر حالت فاعلی است. برهمن از ریشه brh در زبان سانسکریت به معنی رشد و گسترش است. واژه برهمن به صورت اسم مذکر به معنی روحانی است اما اسم خنثی برهمن به معنی حقیقت مطلق یا خداوند است. برخی واژه برهما و واژه ابراهیم را از یک ریشه دانسته اند و همچنین ریشه مشترکی بین ادیان ابراهیمی و آیین برهمایی قائل شده اند.
History of Urban Design before the industrial revolution by A. E. James Morrisتاریخ شکل شهر تا انقلاب صنعتی / جیمز موریس / چاپ اول ۱۹۷۴ / ترجمه راضیه رضازاده / انتشارات دانشگاه علم و صنعت / چاپ هفتم ۱۳۸۸

برهمن (ابهام زدایی). برهمن ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
برهمن
برهما

دانشنامه آزاد فارسی

بِرَهْمَن (Brahmin)
بِرَهْمَن
(جمع آن براهمه) نام پیشوای روحانی برهمایی و عضو طبقه یا کاستی اعلی در آیین هندو و نظام طبقاتی هند. برهمن ها یکی از چهار طبقۀ بزرگ رسمی در هند قدیم در کنار سه طبقۀ دیگر، کشتَریه ها و ویَشیه ها و شودره ها، بودند. وظیفۀ اصلی براهمه مطالعه و تعلیم وداها، اجرای مراسم دینی، انجام کارهای نیک و تفکر در امور غیر دنیوی است. این نام تا امروز در اسامی کاست ها باقی مانده و به کسانی هم که کاهن بوده اند یا هستند اطلاق می شود. در کلام اسلامی، براهمه، خردگرایانی منکر نبوّت اند و شبهۀ آنان حاکی از این معنا است که چون یگانه بازشناسندۀ نیک از بد، خرد است و یگانه راهنمای انسان در زندگی، عقل، به وجود پیامبر نیاز نیست؛ زیرا احکام صادره از سوی پیامبر اگر مخالف خرد باشد زیان آور است و اگر موافق خرد باشد بدان نیازی نیست، که حکم خرد کافی است. متکلّمان بدین شبهه چنین پاسخ می دهند که احکام صادره از سوی پیامبران دارای دو سود بزرگ است: ۱. تأیید خرد و استوار داشتن احکام خردمندانۀ خرد؛ ۲. تأسیس حکم آن جا که خردهای مردم از صدور حکم غافل یا فرو می ماند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برهمن (ابهام زدایی). برهمن ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • چندربهان برهمن لاهوری، بَرَهْمَنِ لاهوری، شاعر و نویسنده فارسی گوی شبه قاره در قرن یازدهم، متخلص به برهمن• باقر برهمن اصفهانی، باقر برهمن، شاعر ادیب قرن چهاردهم هجری در اصفهان
...

پیشنهاد کاربران

"بَرَ هَمَه" یا "براهَمه" که به معنی بالاتر از همه می باشد یعنی از پیشوند "بر" و "همه" ساخته شده است. عضو بالاترین طبقه در دین هندو. - روحانی دین هندو
با توجه به اینکه زبان فارسی از شاخه هندو اروپایی می باشد و ریشه سانسکریت و اوستایی در خیلی موارد به هم نزدیک بوده است این واژه را می توان برگرفته از زبان فارسی دانست .

برهمن نام خداوند می باشد به زبان هندوان باستان. بصورت مفرد میتواند به شکل زیر باشد:
به ره من . بصورت جمع براهمان یا : به راه ما
اما نزدیکترین نام برای خداوند کلمه فارسی خدا میباشد که مخفف خود آمده است. یعنی چیزی که علت و معلول خود باشد. تا او چینی هم ریشه فارسی دارد به معنای تا رسیدن به او.

پیشوای روحانی آیین برهمایی 🌳🌳

برهمن: پیشوای روحانی در آیین برهمایی
دکتر شفیعی کدکنی در مورد " برهمن" می نویسد : ( ( چون در معابد اینان مجسمه های وجود داشته مسلمانان آنان را بت پرست تشخیص داده اند و بدین سبب برهمن به معنی بت پرست در ادب فارسی رواج بسیار دارد. ) )
( ( اندرین میدان که خود را می دراندازد جهود
وندرین مجلس که تن را می بسوزد برهمن ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 431. )


برهمن : پیشوای دین برهمایی
برهمایی دین با پرستی است
بلبل از گل بگذرد گر در چمن بیند مرا / بت پرستی کی کند گر برهمن بیند مرا
مثالی از این کلمه در شعر هست


کلمات دیگر: