پریرخ
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
اسم: پریرخ (دختر) (فارسی) (تلفظ: p.-rokh) (فارسی: پريرخ) (انگلیسی: pari-rokh)
معنی: که رویی چون پری دارد، پریچهره، زیبا روی، خوبروی، پری چهر، زیبا رو
معنی: که رویی چون پری دارد، پریچهره، زیبا روی، خوبروی، پری چهر، زیبا رو
فرهنگ فارسی
پریرو، پریچهر، پری رخسار، خوبروی
( صفت ) که رویی چون پری دارد پریچهره زیبا روی خوبروی پریرخ پریرو .
که روی چون پری دارد پریرخسار
( صفت ) که رویی چون پری دارد پریچهره زیبا روی خوبروی پریرخ پریرو .
که روی چون پری دارد پریرخسار
لغت نامه دهخدا
پریرخ. [ پ َ ری رُ] ( ص مرکب ) که روی چون پری دارد. پریرخسار. پریچهره. پریروی. خوبروی. بسیارزیبا. فرشته روی :
خردمند را گردیه نام بود
پریرخ دلارام بهرام بود.
همی بدنهان را ز دل بد امید.
چنین پریزده کردار و شیفته ست شَمن.
به عیب پری رخ زبان برگشود.
خردمند را گردیه نام بود
پریرخ دلارام بهرام بود.
فردوسی.
پریرخ شده شادمان نویدهمی بدنهان را ز دل بد امید.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
بتی پریرخ و آهن دلی و بی رخ توچنین پریزده کردار و شیفته ست شَمن.
سوزنی.
ز سرتیزی آن آهنین دل که بودبه عیب پری رخ زبان برگشود.
سعدی ( بوستان ).
فرهنگ عمید
پری رو، پری چهر، پری رخسار، خوب روی.
کلمات دیگر: