مترادف پرستوک : پرستو، چلچله، خطاف
پرستوک
مترادف پرستوک : پرستو، چلچله، خطاف
فرهنگ اسم ها
اسم: پرستوک (دختر) (پهلوی، فارسی) (پرنده، طبیعت) (تلفظ: parastuk) (فارسی: پرستوک) (انگلیسی: parastuk)
معنی: پرستو، ( پهلوی، parastuk ) ( = پرستو )، ( = پرستو )
معنی: پرستو، ( پهلوی، parastuk ) ( = پرستو )، ( = پرستو )
(تلفظ: parastuk) (= پرستو) ، ← پرستو .
مترادف و متضاد
پرستو، چلچله، خطاف
فرهنگ فارسی
( اسم ) پرندهای از رد. گنجشکان جزو راست. شکافی نوکان که شامل ۸٠ گونه میشود و در سراسر کر. زمین پراکنده اند این پرنده دارای دم بلند و دو شاخه و منقار نسبه پهن و سه گوش میباشد . جثه اش کمی از گنجشک بزرگتر است و دارای پرواز سبک و سریعی است و بهمین مناسبت دارای بالهای مناسب و مساعد برای پرواز مدتهای متمادی در هوا میباشد . پرستو غذای خود را حین پرواز در هوا جستجو میکند و از حشرات ( از قبیل مگسهاو پشه ها و پروانه ها ) تغذیه مینماید و اکثر صبحها ( طلوع آفتاب ) برای تغذیه از لانه خارج میشود . پرنده ایست مانوس با انسان و اکثر لانهاش را در آبادیها در داخل اطاقها و شکافهای دیوار نزدیک لب. بام و گاهی تن. درختان بنا میکند . این پرنده جزو پرندگان مهاجر است و فصول سرد را بنقاط گرمتر مهاجرت میکند و بمحض شروع بهار بمحل اول خود و غالبا بهمان لان. سابق بر میگردد . پرنده ایست بسیار مفید و حشرات موذی را از بین میبرد و ضمنا بی آزار و زیباست چلچله زازال ابابیل بلوایه پیلوایه پرستوک خطاف .
لغت نامه دهخدا
پرستوک. [ پ َ رَ ] ( اِ ) پرستو : خدای تعالی مرغانی را بفرستاد همچون خطّاف که آنرا پرستوک خوانند تا به لب دریا شدند هر یکی سه پاره گل برگرفتند دو به پای و یکی به منقار و بهوا اندرپریدند و بر زبر سر آن لشکر بایستادند. ( تاریخ طبری ترجمه بلعمی ). رجوع به پرستو شود :
از پرستوک اگر خوری لحمش
دیده را روشنی کند حاصل
خون او را چو زن بیاشامد
شهوت زن همه کند زایل.
از پرستوک اگر خوری لحمش
دیده را روشنی کند حاصل
خون او را چو زن بیاشامد
شهوت زن همه کند زایل.
یوسف طبیب ( از جهانگیری ).
فرهنگ عمید
= پرستو
پرستو#NAME?
پیشنهاد کاربران
پرستوک*پرشتوک. پلشتوک.
شاپرستوک. شاپلشتوک *::
در زبان لری بختیاری به معنی
پرستو. مرغی که در حال پرستش است. شاه پرستوها
*پرنده ها*
Parastok
Pelshtok
Shah peleshtok
Shah parastok
شاپرستوک. شاپلشتوک *::
در زبان لری بختیاری به معنی
پرستو. مرغی که در حال پرستش است. شاه پرستوها
*پرنده ها*
Parastok
Pelshtok
Shah peleshtok
Shah parastok
کلمات دیگر: