کلمه جو
صفحه اصلی

سارنگ

فرهنگ اسم ها

اسم: سارنگ (پسر) (فارسی) (پرنده، هنری) (تلفظ: sārang) (فارسی: سارنگ) (انگلیسی: sarang)
معنی: نام پرنده ای کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ای در آواز ابوعطا، نام سازی مثل کمانچه ( سارنگی )، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پرنده ایست سیاه رنگ ساری سار . ۲ - یکی از فروع دستگاه شور. ۳ - سازیست چون کمانچه که با کمان نوازند.
از امرای سلطان فیروز شاه بود

فرهنگ معین

(رَ ) (اِ. ) ۱ - سار. ۲ - سازی است مانند کمانچه که با آرشه نواخته می شود.

لغت نامه دهخدا

سارنگ. [ رَ ] ( اِ ) بمعنی سارنج است که مرغک سیاه ضعیف باشد. ( برهان ). سالنج. || نام سازی است. ( انجمن آرا ). سازی است چون کمانچه که با کمان کشند. رجوع به سارنج شود. بمعنی عالم است که ناسوت گویند. چنانک آرنگ لاهوت و بیرنگ اجسام علوی و رنگ عناصر و رنگارنگ موالید است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .

سارنگ. [ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کاخک بخش جویمند شهرستان گناباد. کوهستانی ، هوای آن معتدل ، و آب آن از قنات ، و محصول آن غلات و تریاک و میوه است ، 85 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

سارنگ. [ رَ ] ( اِخ ) از امرای سلطان فیروز شاه بود، و بعدها هنگام حمله پیرمحمد جهانگیر پسر امیرتیمور گورکان به ملتان حکومت آنجا و صاحب اختیاری هند را داشت و مغلوب پیرمحمد گردید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 471 و 480 شود.

سارنگ . [ رَ ] (اِ) بمعنی سارنج است که مرغک سیاه ضعیف باشد. (برهان ). سالنج . || نام سازی است . (انجمن آرا). سازی است چون کمانچه که با کمان کشند. رجوع به سارنج شود. بمعنی عالم است که ناسوت گویند. چنانک آرنگ لاهوت و بیرنگ اجسام علوی و رنگ عناصر و رنگارنگ موالید است . (انجمن آرا) (آنندراج ) .


سارنگ . [ رَ ] (اِخ ) از امرای سلطان فیروز شاه بود، و بعدها هنگام حمله ٔ پیرمحمد جهانگیر پسر امیرتیمور گورکان به ملتان حکومت آنجا و صاحب اختیاری هند را داشت و مغلوب پیرمحمد گردید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 471 و 480 شود.


سارنگ . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاخک بخش جویمند شهرستان گناباد. کوهستانی ، هوای آن معتدل ، و آب آن از قنات ، و محصول آن غلات و تریاک و میوه است ، 85 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

گوشه ای در آواز دشتی و بیات تُرک که این دو را به هم مرتبط می کند.

پیشنهاد کاربران

پرنده آرزوها


کلمات دیگر: