سنجر
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
اسم: سنجر (پسر) (ترکی) (پرنده، طبیعت) (تلفظ: sanjar) (فارسی: سَنجر) (انگلیسی: sanjar)
معنی: مرغ شکاری، یعنی مرغ شکاری، ( اَعلام ) [، قمری] شاه سلسله ی سلجوقی، که پس از چند جنگ پیروزمند بر ضد شاه غزنوی و اَتسِز خوارزمشاهی به دست غزان اسیر شد و مدتی را در اسارت گذراند [، قمری] و اندکی پس از آزادی درگذشت، ( در اعلام ) ملک شاه سلجوقی آخرین پادشاه از سلجوقیان بزرگ، نام یکی از پادشاهان سلجوقی
معنی: مرغ شکاری، یعنی مرغ شکاری، ( اَعلام ) [، قمری] شاه سلسله ی سلجوقی، که پس از چند جنگ پیروزمند بر ضد شاه غزنوی و اَتسِز خوارزمشاهی به دست غزان اسیر شد و مدتی را در اسارت گذراند [، قمری] و اندکی پس از آزادی درگذشت، ( در اعلام ) ملک شاه سلجوقی آخرین پادشاه از سلجوقیان بزرگ، نام یکی از پادشاهان سلجوقی
(تلفظ: sanjar) (ترکی) یعنی مرغ شکاری ؛ (در اعلام) ملک شاه سلجوقی آخرین پادشاه از سلجوقیان بزرگ .
فرهنگ فارسی
معزالدین ابوالحارث احمد بن ملکشاه سلجوقی آخرین پادشاه از سلجوقیان بزرگ ( جل. ۵۱۱ ه.ق ./ ۱۱۱۷ م .- ف. ۵۵۲ ه. ق ./ ۱۱۵۷ م. ) بنا بقول مورخان در ظرف ۴٠ سال سلطنت او در خراسان ۱۹ فتح نصیب وی گردید . بعد از شکست برادرزاده اش کار او بالا گرفت و در شمار سلاطین بزرگ سلجوقی در آمد . در ۵۲۴ ه.ق.برای سرکوبی احمد خان که از دادن خراج سرپیچی میکرد بماورائ النهر حمله برد سمرقند را محاصره کرد و او را اسیر گرفت ولی بار دیگر او را بحکومت آن ناحیه منصوب کرد . شش سال بعد بهرامشاه غزنوی کوس استقلال بزد . سنجر او را نیز باطاعت وادار کرد . در ۵۳۵ ه.ق. سمرقند بار دیگر سر بطغاین بر داشت وسنجر پس از ۶ ماه محاصره آنرا بتصرف در آورد و نسبت باهالی رحم و شفقت ورزید ولی در جنگ سختی که بین سنجر و قراختائیان در دره ضرغام در گرفت سنجر شکست خورد ( و این نخستین شکست او بود ) . این شکست یکی از بزرگترین شکستهای مسلمانان در آسیای مرکزی است . تلفات سلجوقیان را ۱٠٠٠٠٠ تن نوشته اند . نتیجه این شد که قراختائبان مرو و نیشابور را چندی اشغال کردند . دو سال بعد سنجر اشغال کردند . دو سال بعد سنجر قدرتی پیدا کرده به خیوه حمله برد ولی موفقیتی چندان نصیبش نگردید و مصالحه کرد. آخرین فتح سنجر غلبه بر علائ الدین جهانسوز غوری که بخراسان حمله کرده بود و اسیر گرفتن اوست . قراختائیان پس از تاسیس سلطنت باهالی مقیم آزاری نرساندند و بر عکس ترکان غز را که چادر نشین بودند از علفچرهای خود راندند وغزان ازرود سیحون گذشتند. سنجربانان اجازه داد تا در حوالی دره بلخ اقامت کنند ومقرر شد که این طایفه سالی ۴٠٠٠٠ گوسفند برسم خراج بدهند ولی بر سر تعیین جنس گوسفند نزاع برخاست وحاکم بلخ هم نتوانست غایله را رفع کند. سنجر پس از وقوف بر این قضیه در سال ۵۴۸ ه.ق. با ۱٠٠٠٠٠ سپاهی بقصد سرکوبی غزان روانه گردید . آنان اول مرعوب شده حاضر گردیدند که غرامت هم بدهند ولی سنجر پیشنهادهای آنها را رد کرد . غزان نیز دست از جان شسته مبادرت بجنگ کردند ( جنگ قطوان ) وفاتح شدند و سنجر را زنده اسیر گرفتند. سنجر مدت ۴ سال در حبس غزان بود. در این مدت ظاهرا احترام او را رعایت میکردند و در عین حال مراقب بودند که فرار نکند و معروفست که روزها او را بر تخت می نشانیدند و احکام و فرامین را بامضای او میرسانیدند و شبها ویرا در قفس آهنین میکردند . عاقبت سنجر در موقعی که غزان بشکار رفته و او را هم با خود برده بودند تدبیری اندیشیده خود را به جیحون رسانید و از آنجا بوسیله کشتی گریخت ( ۵۵۱ ه.ق. ) ولی چون به مرو رسید ویرانی شهر چنان او را دلشکسته کرد که دیگر از زندگی بیزار شد و سرانجام در ۷۳ سالگی در گذشت . او را در مقبره بزرگی که خود در موقع حیات ساخته بود دفن کردند . مورخان عموما او را پادشاهی دلاور و دادگستر و مقتدر و مهربان و جوانمرد معرفی کرده اند.
پرنده شکاری، مردصاحب حال ووجدگفته شده است
( اسم ) پرنده ایست شکاری .
ارسلان خان حکومت اوجهه و ملتان را در زمان حکومت ناصر الدین محمود بن سلطان شمس الدین التمش بدست آورد .
پرنده شکاری، مردصاحب حال ووجدگفته شده است
( اسم ) پرنده ایست شکاری .
ارسلان خان حکومت اوجهه و ملتان را در زمان حکومت ناصر الدین محمود بن سلطان شمس الدین التمش بدست آورد .
فرهنگ معین
(سَ جَ ) [ تر. ] (اِ. )پرنده ای است شکاری .
لغت نامه دهخدا
سنجر. [ س َ ج َ ] ( ترکی ، اِ ) مرغ شکاری جغتائی. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). پرنده ای است شکاری. ( برهان ). || ( ص ) مردمان صاحب حال و وجد و سماع. ( برهان ) ( آنندراج ). از لغات دساتیری است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
سنجر. [ س َ ج َ ] ( اِخ ) اسمش میر محمد هاشم خلف صدق میر حیدر رفیعی. صاحب دیوان است و طبعش خالی از سلامت نیست. بعد از پدر بهندوستان رفته و هم در آنجا فوت شده است. این اشعار از او منقول است :
اختیار خود داری هر چه میکنی ما را
ور بخضر جان بخشی ور کشی مسیحا را.
ز کس احوال او هرگز نپرسم
که ترسم با رقیبش دیده باشد.
غریب شهرتوام من ، بکش مرا و مترس
که هیچکس بدیار من این خبر نبرد.
تو چون خنجر کشی فتراک جویان
سر بدخواه بر بالین پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند.
هزار حیف که عرفی و نوحی و سنجر
نیند جمع بدارالعباد برهان پور.
( از منتخبات صائب جمع آورده محمد شهید نورانی ).
سنجر. [ س َ ج َ ] ( اِخ ) لقب سلطان محمد خوارزمشاه است. ( جهانگشای جوینی ج 2 ص 79 ).
سنجر. [ س َ ج َ ] ( اِخ ) ابن ملکشاه. معزالدین ابوالحارث احمدبن ملکشاه سلجوقی ، آخرین پادشاه از سلجوقیان بزرگ جلوس 511 هَ. ق. فوت 552 هَ. ق. بنابه قول مورخان در ظرف 40 سال امارت و سلطنت او در خراسان 19 فتح نصیب وی گردید. بعد از شکست برادرزاده اش کار او بالا گرفت و در شمار سلاطین بزرگ سلجوقی درآمد. در 544 هَ. ق. برای سرکوبی احمدخان که از دادن خراج سرپیچی میکرد به ماوراءالنهر حمله برد. سمرقند را محاصره کرد و احمدخان را اسیر گرفت ، ولی بار دیگر او را بحکومت آن ناحیه منصوب کرد. شش سال بعد بهرام شاه غزنوی کوس استقلال بزد. سنجر او را نیز به اطاعت وادار کرد در 535 هَ. ق. سمرقند بار دیگر سر به طغیان برداشت و سنجر پس از شش ماه محاصره آنرا بتصرف درآورد و نسبت به اهالی رحم و شفقت ورزید، ولی در جنگ سختی که بین سنجر و قراختائیان در دره ضرغام درگرفت سنجر شکست خورد ( و این نخستین شکست او بود ). این شکست یکی از بزرگترین شکستهای مسلمانان در آسیای مرکزی است. تلفات سلجوقیان را 100000 تن نوشته اند. نتیجه این شد که قراختائیان مرو و نیشابور را چندی اشغال کردند. دو سال بعد سنجر قدرتی پیدا کرده به خیوه حمله برد، ولی موفقیتی چندان نصیبش نگردید و مصالحه کرد. آخرین فتح سنجر غلبه بر علاءالدین جهانسوز غوری که بخراسان حمله کرده بود و اسیر گرفتن اوست.قراختائیان پس از تأسیس سلطنت به اهالی مقیم آزاری نرساندند و بر عکس ترکان غز را که چادرنشین بودند از علفچرهای خود راندند و غزان از رود سیحون گذشتند. سنجر به آنان اجازه داد تا در حوالی دره بلخ اقامت کنند و مقرر شد که این طایفه سالی 40000 گوسفند برسم خراج بدهند، ولی بر سر تعیین جنس گوسفند نزاع برخاست و حاکم بلخ هم نتوانست غایله را رفع کند. سنجر پس از وقوف بر این قضیه در سال 548 هَ. ق. با 100000 سپاهی بقصد سرکوبی غزان روانه گردید. آنان اول مرعوب شدند، حاضر گردیدند که غرامت هم بدهند، ولی سنجر پیشنهادهای آنها را رد کرد. غزان نیز دست از جان شسته مبادرت به جنگ کردند ( جنگ قطوان ) و فاتح شدند و سنجر را زنده اسیر گرفتند. سنجر مدت چهار سال در حبس غزان بود، در این مدت ظاهراً احترام او را رعایت میکردندو در عین حال مراقب بودند که فرار نکند. و معروف است که روزها او را بر تخت می نشانیدند و احکام و فرامین را به امضای او میرسانیدند و شبها وی را در قفس آهنین میکردند. عاقبت سنجر در موقعی که غزان بشکار رفته و او را هم با خود برده بودند تدبیری اندیشیده خودرا به جیحون رسانید و از آنجا بوسیله کشتی گریخت ( 551 هَ. ق ). ولی چون بمرو رسید ویرانی شهر چنان او را دلشکسته کرد که دیگر از زندگی بیزار شد و سرانجام در 73 سالگی درگذشت. او را در مقبره بزرگی که خود در موقع حیات ساخته بود دفن کردند. مورخان عموماً اورا پادشاهی دلاور و دادگستر و مقتدر و مهربان و جوانمرد معرفی کرده اند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
سنجر. [ س َ ج َ ] ( اِخ ) اسمش میر محمد هاشم خلف صدق میر حیدر رفیعی. صاحب دیوان است و طبعش خالی از سلامت نیست. بعد از پدر بهندوستان رفته و هم در آنجا فوت شده است. این اشعار از او منقول است :
اختیار خود داری هر چه میکنی ما را
ور بخضر جان بخشی ور کشی مسیحا را.
ز کس احوال او هرگز نپرسم
که ترسم با رقیبش دیده باشد.
غریب شهرتوام من ، بکش مرا و مترس
که هیچکس بدیار من این خبر نبرد.
تو چون خنجر کشی فتراک جویان
سر بدخواه بر بالین پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند.
( از آتشکده آذر ص 250 ).
چون پدر وی بسال 999 هَ. ق. بهند رفت ، محمد هاشم نیز با او بسفر شد؛ این هنگام بیست ساله بود و در آنجا نزد اکبرشاه منزلت یافت ، سپس نزد عادلشاه شد. آنگاه شاه عباس او را به اصفهان خواند، لیکن در همان اوان به بیماری اسهال بسال 1021 هَ. ق. بسن 41 سالگی درگذشت. ( الذریعه و ج 9 صص 472 - 473 و ج 12 از حاشیه آتشکده آذر چ شهیدی ص 70 ). ظاهراً درباره این شاعر است که صائب گوید:هزار حیف که عرفی و نوحی و سنجر
نیند جمع بدارالعباد برهان پور.
( از منتخبات صائب جمع آورده محمد شهید نورانی ).
سنجر. [ س َ ج َ ] ( اِخ ) لقب سلطان محمد خوارزمشاه است. ( جهانگشای جوینی ج 2 ص 79 ).
سنجر. [ س َ ج َ ] ( اِخ ) ابن ملکشاه. معزالدین ابوالحارث احمدبن ملکشاه سلجوقی ، آخرین پادشاه از سلجوقیان بزرگ جلوس 511 هَ. ق. فوت 552 هَ. ق. بنابه قول مورخان در ظرف 40 سال امارت و سلطنت او در خراسان 19 فتح نصیب وی گردید. بعد از شکست برادرزاده اش کار او بالا گرفت و در شمار سلاطین بزرگ سلجوقی درآمد. در 544 هَ. ق. برای سرکوبی احمدخان که از دادن خراج سرپیچی میکرد به ماوراءالنهر حمله برد. سمرقند را محاصره کرد و احمدخان را اسیر گرفت ، ولی بار دیگر او را بحکومت آن ناحیه منصوب کرد. شش سال بعد بهرام شاه غزنوی کوس استقلال بزد. سنجر او را نیز به اطاعت وادار کرد در 535 هَ. ق. سمرقند بار دیگر سر به طغیان برداشت و سنجر پس از شش ماه محاصره آنرا بتصرف درآورد و نسبت به اهالی رحم و شفقت ورزید، ولی در جنگ سختی که بین سنجر و قراختائیان در دره ضرغام درگرفت سنجر شکست خورد ( و این نخستین شکست او بود ). این شکست یکی از بزرگترین شکستهای مسلمانان در آسیای مرکزی است. تلفات سلجوقیان را 100000 تن نوشته اند. نتیجه این شد که قراختائیان مرو و نیشابور را چندی اشغال کردند. دو سال بعد سنجر قدرتی پیدا کرده به خیوه حمله برد، ولی موفقیتی چندان نصیبش نگردید و مصالحه کرد. آخرین فتح سنجر غلبه بر علاءالدین جهانسوز غوری که بخراسان حمله کرده بود و اسیر گرفتن اوست.قراختائیان پس از تأسیس سلطنت به اهالی مقیم آزاری نرساندند و بر عکس ترکان غز را که چادرنشین بودند از علفچرهای خود راندند و غزان از رود سیحون گذشتند. سنجر به آنان اجازه داد تا در حوالی دره بلخ اقامت کنند و مقرر شد که این طایفه سالی 40000 گوسفند برسم خراج بدهند، ولی بر سر تعیین جنس گوسفند نزاع برخاست و حاکم بلخ هم نتوانست غایله را رفع کند. سنجر پس از وقوف بر این قضیه در سال 548 هَ. ق. با 100000 سپاهی بقصد سرکوبی غزان روانه گردید. آنان اول مرعوب شدند، حاضر گردیدند که غرامت هم بدهند، ولی سنجر پیشنهادهای آنها را رد کرد. غزان نیز دست از جان شسته مبادرت به جنگ کردند ( جنگ قطوان ) و فاتح شدند و سنجر را زنده اسیر گرفتند. سنجر مدت چهار سال در حبس غزان بود، در این مدت ظاهراً احترام او را رعایت میکردندو در عین حال مراقب بودند که فرار نکند. و معروف است که روزها او را بر تخت می نشانیدند و احکام و فرامین را به امضای او میرسانیدند و شبها وی را در قفس آهنین میکردند. عاقبت سنجر در موقعی که غزان بشکار رفته و او را هم با خود برده بودند تدبیری اندیشیده خودرا به جیحون رسانید و از آنجا بوسیله کشتی گریخت ( 551 هَ. ق ). ولی چون بمرو رسید ویرانی شهر چنان او را دلشکسته کرد که دیگر از زندگی بیزار شد و سرانجام در 73 سالگی درگذشت. او را در مقبره بزرگی که خود در موقع حیات ساخته بود دفن کردند. مورخان عموماً اورا پادشاهی دلاور و دادگستر و مقتدر و مهربان و جوانمرد معرفی کرده اند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
سنجر. [ س َ ج َ ] (اِخ ) ابن ملکشاه . معزالدین ابوالحارث احمدبن ملکشاه سلجوقی ، آخرین پادشاه از سلجوقیان بزرگ جلوس 511 هَ . ق . فوت 552 هَ . ق . بنابه قول مورخان در ظرف 40 سال امارت و سلطنت او در خراسان 19 فتح نصیب وی گردید. بعد از شکست برادرزاده اش کار او بالا گرفت و در شمار سلاطین بزرگ سلجوقی درآمد. در 544 هَ . ق . برای سرکوبی احمدخان که از دادن خراج سرپیچی میکرد به ماوراءالنهر حمله برد. سمرقند را محاصره کرد و احمدخان را اسیر گرفت ، ولی بار دیگر او را بحکومت آن ناحیه منصوب کرد. شش سال بعد بهرام شاه غزنوی کوس استقلال بزد. سنجر او را نیز به اطاعت وادار کرد در 535 هَ . ق . سمرقند بار دیگر سر به طغیان برداشت و سنجر پس از شش ماه محاصره آنرا بتصرف درآورد و نسبت به اهالی رحم و شفقت ورزید، ولی در جنگ سختی که بین سنجر و قراختائیان در دره ٔ ضرغام درگرفت سنجر شکست خورد (و این نخستین شکست او بود). این شکست یکی از بزرگترین شکستهای مسلمانان در آسیای مرکزی است . تلفات سلجوقیان را 100000 تن نوشته اند. نتیجه این شد که قراختائیان مرو و نیشابور را چندی اشغال کردند. دو سال بعد سنجر قدرتی پیدا کرده به خیوه حمله برد، ولی موفقیتی چندان نصیبش نگردید و مصالحه کرد. آخرین فتح سنجر غلبه بر علاءالدین جهانسوز غوری که بخراسان حمله کرده بود و اسیر گرفتن اوست .قراختائیان پس از تأسیس سلطنت به اهالی مقیم آزاری نرساندند و بر عکس ترکان غز را که چادرنشین بودند از علفچرهای خود راندند و غزان از رود سیحون گذشتند. سنجر به آنان اجازه داد تا در حوالی دره ٔ بلخ اقامت کنند و مقرر شد که این طایفه سالی 40000 گوسفند برسم خراج بدهند، ولی بر سر تعیین جنس گوسفند نزاع برخاست و حاکم بلخ هم نتوانست غایله را رفع کند. سنجر پس از وقوف بر این قضیه در سال 548 هَ . ق . با 100000 سپاهی بقصد سرکوبی غزان روانه گردید. آنان اول مرعوب شدند، حاضر گردیدند که غرامت هم بدهند، ولی سنجر پیشنهادهای آنها را رد کرد. غزان نیز دست از جان شسته مبادرت به جنگ کردند (جنگ قطوان ) و فاتح شدند و سنجر را زنده اسیر گرفتند. سنجر مدت چهار سال در حبس غزان بود، در این مدت ظاهراً احترام او را رعایت میکردندو در عین حال مراقب بودند که فرار نکند. و معروف است که روزها او را بر تخت می نشانیدند و احکام و فرامین را به امضای او میرسانیدند و شبها وی را در قفس آهنین میکردند. عاقبت سنجر در موقعی که غزان بشکار رفته و او را هم با خود برده بودند تدبیری اندیشیده خودرا به جیحون رسانید و از آنجا بوسیله ٔ کشتی گریخت (551 هَ . ق ). ولی چون بمرو رسید ویرانی شهر چنان او را دلشکسته کرد که دیگر از زندگی بیزار شد و سرانجام در 73 سالگی درگذشت . او را در مقبره ٔ بزرگی که خود در موقع حیات ساخته بود دفن کردند. مورخان عموماً اورا پادشاهی دلاور و دادگستر و مقتدر و مهربان و جوانمرد معرفی کرده اند. (فرهنگ فارسی معین ) :
شاه سنجر شدی بهر هفته
بسلام دو کفشگر یکبار.
آهسته تر نه ملک خراسان گرفته ای
و آسوده تر نه رایت سنجر شکسته ای .
وآنکه چو سیماب غم زر نخورد
نقره شد و آهن سنجر نخورد.
شاه سنجر شدی بهر هفته
بسلام دو کفشگر یکبار.
خاقانی .
آهسته تر نه ملک خراسان گرفته ای
و آسوده تر نه رایت سنجر شکسته ای .
خاقانی .
وآنکه چو سیماب غم زر نخورد
نقره شد و آهن سنجر نخورد.
نظامی .
سنجر. [ س َ ج َ ] (اِخ ) ارسلان خان حکومت او جهه و ملتان را در زمان حکومت ناصرالدین محمودبن سلطان شمس الدین التمش بدست آورد و در سال 443 هَ . ق . درگذشت . (حبیب السیر ج 2 ص 624). رجوع به سلطانشاه شود.
سنجر. [ س َ ج َ ] (اِخ ) اسمش میر محمد هاشم خلف صدق میر حیدر رفیعی . صاحب دیوان است و طبعش خالی از سلامت نیست . بعد از پدر بهندوستان رفته و هم در آنجا فوت شده است . این اشعار از او منقول است :
اختیار خود داری هر چه میکنی ما را
ور بخضر جان بخشی ور کشی مسیحا را.
ز کس احوال او هرگز نپرسم
که ترسم با رقیبش دیده باشد.
غریب شهرتوام من ، بکش مرا و مترس
که هیچکس بدیار من این خبر نبرد.
تو چون خنجر کشی فتراک جویان
سر بدخواه بر بالین پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند.
چون پدر وی بسال 999 هَ . ق . بهند رفت ، محمد هاشم نیز با او بسفر شد؛ این هنگام بیست ساله بود و در آنجا نزد اکبرشاه منزلت یافت ، سپس نزد عادلشاه شد. آنگاه شاه عباس او را به اصفهان خواند، لیکن در همان اوان به بیماری اسهال بسال 1021 هَ . ق . بسن 41 سالگی درگذشت . (الذریعه و ج 9 صص 472 - 473 و ج 12 از حاشیه ٔ آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 70). ظاهراً درباره ٔ این شاعر است که صائب گوید:
هزار حیف که عرفی و نوحی و سنجر
نیند جمع بدارالعباد برهان پور.
(از منتخبات صائب جمع آورده ٔ محمد شهید نورانی ).
اختیار خود داری هر چه میکنی ما را
ور بخضر جان بخشی ور کشی مسیحا را.
ز کس احوال او هرگز نپرسم
که ترسم با رقیبش دیده باشد.
غریب شهرتوام من ، بکش مرا و مترس
که هیچکس بدیار من این خبر نبرد.
تو چون خنجر کشی فتراک جویان
سر بدخواه بر بالین پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند.
(از آتشکده ٔ آذر ص 250).
چون پدر وی بسال 999 هَ . ق . بهند رفت ، محمد هاشم نیز با او بسفر شد؛ این هنگام بیست ساله بود و در آنجا نزد اکبرشاه منزلت یافت ، سپس نزد عادلشاه شد. آنگاه شاه عباس او را به اصفهان خواند، لیکن در همان اوان به بیماری اسهال بسال 1021 هَ . ق . بسن 41 سالگی درگذشت . (الذریعه و ج 9 صص 472 - 473 و ج 12 از حاشیه ٔ آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 70). ظاهراً درباره ٔ این شاعر است که صائب گوید:
هزار حیف که عرفی و نوحی و سنجر
نیند جمع بدارالعباد برهان پور.
(از منتخبات صائب جمع آورده ٔ محمد شهید نورانی ).
سنجر. [ س َ ج َ ] (اِخ ) لقب سلطان محمد خوارزمشاه است . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 79).
سنجر. [ س َ ج َ ] (ترکی ، اِ) مرغ شکاری جغتائی . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پرنده ای است شکاری . (برهان ). || (ص ) مردمان صاحب حال و وجد و سماع . (برهان ) (آنندراج ). از لغات دساتیری است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
فرهنگ عمید
۱. پرندۀ شکاری.
۲. (صفت ) مرد صاحب حال و وجد.
۲. (صفت ) مرد صاحب حال و وجد.
دانشنامه عمومی
مختصات: ۳۲°۲۳′۰۱″شمالی ۴۸°۲۱′۱۶″شرقی / ۳۲٫۳۸۳۶°شمالی ۴۸٫۳۵۴۳۱°شرقی / 32.3836; 48.35431
سنجر (دزفول)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان دزفول در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان قبله ای قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲٬۷۷۹ نفر (۵۲۱خانوار) بوده است.
سنجر (دزفول)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان دزفول در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان قبله ای قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲٬۷۷۹ نفر (۵۲۱خانوار) بوده است.
wiki: سنجر
سنجر (دزفول). مختصات: ۳۲°۲۳′۰۱″ شمالی ۴۸°۲۱′۱۶″ شرقی / ۳۲.۳۸۳۶° شمالی ۴۸.۳۵۴۳۱° شرقی / 32.3836; 48.35431
سنجر (دزفول)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان دزفول در استان خوزستان ایران است.
سنجر (دزفول)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان دزفول در استان خوزستان ایران است.
wiki: سنجر (دزفول)
آتش
پرنده شکاری
شاهزاده
پیشنهاد کاربران
مرد با عزت و رسوخ
یکی از پادشان سلجوقی
کلمات دیگر: