کلمه جو
صفحه اصلی

دیان

فارسی به انگلیسی

judge or rewarder, epithet of god

Judge or Rewarder, epithet of God


فرهنگ اسم ها

اسم: دیان (پسر، دختر) (عربی، فرانسوی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: dayyān) (فارسی: دَيّان) (انگلیسی: dayyan)
معنی: قاضی، داور، حاکم، پاداش دهنده، یکی از اسما الهی، فرمانده، ( در اوستا، dayān ) به معنی فرمانده، دیانا

فرهنگ فارسی

ربه النوع رومی دختر ژوپیتر و لاتون که با آرتمیس یونانیان یکی است . وی بدستور پدر نمی بایست ازدواج کند . ژوپیترتیرهایی بدو داد و موکبی از پریان را همراه او کرد و او را ملکه جنگلها ساخت . مشغولیت عمده او شکار بود مع هذا عاشق اندیمیون چوپان گردید ( اساطیر ) .
به حساب رسنده، محاسب، پاداش دهنده، حاکم، قهار
( صفت ) ۱ - قاضی داور . ۲ - سائس حاکم . ۳ - قهار جبار. ۴ - بحساب رسنده محاسب . ۵ - پادش دهنده . ۶ - یکی از اسمای الهی است .
جمع دائن .

فرهنگ معین

(دَ یّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - قاضی . ۲ - پاداش - دهنده ، به حساب رسنده .

لغت نامه دهخدا

دیان. [ دَی ْ یا ] ( ع ص ) بسیار چیره و غالب. ( منتهی الارب ). قهار: واﷲالدیان ؛ هوالقهار. ( اساس البلاغة ). قهار. ( اقرب الموارد ). قهر کننده. ( غیاث ). || نیک نزدیک. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِخ ) خدای تعالی. ( از لسان العرب ). از اسمهای خدای تعالی است بمعنی حکم و قاضی. ( از لسان العرب ). از اسمای صفات حق تعالی. ( غیاث ) :
آن را تو گزیدی که خدایش نگزیده ست
بر خلق ندانی تو به از خالق دیان.
ناصرخسرو.
یا من آن پیل غریوان در ابرهه ام
که سوی کعبه دیان شدنم نگذارند.
خاقانی.
این بهانه بود کان دیان فرد
از نیاز آن بر دل شه سرد کرد.
مولوی.
صدهزاران عاقل اندر وقت درد
جمله نالان پیش آن دیان فرد.
مولوی.
|| ( ص ، اِ ) حاکم و قاضی. ( منتهی الارب ): کان علی بن ابی طالب دیان هذه الامة بعد نبیها؛ ای قاضیها و حاکمها. و شاعر عرب در خطاب به محمد ( ص ) گوید: یا سیدالناس و دیان العرب. ( از لسان العرب ).حاکم سائس. ( از اقرب الموارد ). || حساب کننده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( غیاث ). || پاداش دهنده که ضایع نسازد عملی را بلکه پاداش دهد به هر خیر و شر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پاداش دهنده. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( غیاث ).

دیان. [ دُی ْ یا ] ( ع اِ ) ج ِ دائن. رجوع به دائن شود.

دیان. [ دَی ْ یا ] ( اِخ ) ابن فطن الحارثی از شرفاء عرب است. ( از لسان العرب ).

دیان. ( ع مص ) مداینة. پاداش و جزا دادن. ( از لسان العرب ).

دیان. ( اِخ ) معبد دیانا یا معبد آرتیمس. معبد مشهور دیانا در شهر «افسوس » که یکی از عجایب سبعه محسوب بود. این معبد ( در حدود 550 ق. م. ) برای آرتیمس ساخته شد. درشب تولد اسکندر مقدونی یکی از اهالی افسوس بنام «هروشراتوس » آن را آتش زد ( 356 ق. م. ) تجدید بنای آن پیش از فتح افسوس ( 334 ق. م. ) بدست اسکندر مقدونی صورت گرفت. پس از استیلای رومیان ( 633 ق. م. ) بر شهر معبد«آرتیمس » معبد دیانا خوانده شد. در ( 262 م. ) که گوتها شهر را تاراج کردند معبد ویران گردید. هشت ستون از ستونهای مرمر آن برنگ تیره سبز در ساختن ایاصوفیه در قسطنطنیه بکار رفت و بوسیله کاوشهائیکه از 1866م. ببعد در ویرانه های آن بعمل آمد نقشه آن معلوم گردیدو در کاوشهای سال 1954 م. بقایای مهمی از دوره روم و بیزانس بدست آمد. ( از دائرة المعارف فارسی ).

دیان . (اِخ ) معبد دیانا یا معبد آرتیمس . معبد مشهور دیانا در شهر «افسوس » که یکی از عجایب سبعه محسوب بود. این معبد (در حدود 550 ق . م .) برای آرتیمس ساخته شد. درشب تولد اسکندر مقدونی یکی از اهالی افسوس بنام «هروشراتوس » آن را آتش زد (356 ق . م .) تجدید بنای آن پیش از فتح افسوس (334 ق . م .) بدست اسکندر مقدونی صورت گرفت . پس از استیلای رومیان (633 ق . م .) بر شهر معبد«آرتیمس » معبد دیانا خوانده شد. در (262 م .) که گوتها شهر را تاراج کردند معبد ویران گردید. هشت ستون از ستونهای مرمر آن برنگ تیره ٔ سبز در ساختن ایاصوفیه در قسطنطنیه بکار رفت و بوسیله ٔ کاوشهائیکه از 1866م . ببعد در ویرانه های آن بعمل آمد نقشه ٔ آن معلوم گردیدو در کاوشهای سال 1954 م . بقایای مهمی از دوره ٔ روم و بیزانس بدست آمد. (از دائرة المعارف فارسی ).


دیان . (ع مص ) مداینة. پاداش و جزا دادن . (از لسان العرب ).


دیان . [ دَی ْ یا ] (اِخ ) ابن فطن الحارثی از شرفاء عرب است . (از لسان العرب ).


دیان . [ دَی ْ یا ] (ع ص ) بسیار چیره و غالب . (منتهی الارب ). قهار: واﷲالدیان ؛ هوالقهار. (اساس البلاغة). قهار. (اقرب الموارد). قهر کننده . (غیاث ). || نیک نزدیک . (یادداشت مؤلف ). || (اِخ ) خدای تعالی . (از لسان العرب ). از اسمهای خدای تعالی است بمعنی حکم و قاضی . (از لسان العرب ). از اسمای صفات حق تعالی . (غیاث ) :
آن را تو گزیدی که خدایش نگزیده ست
بر خلق ندانی تو به از خالق دیان .

ناصرخسرو.


یا من آن پیل غریوان در ابرهه ام
که سوی کعبه ٔ دیان شدنم نگذارند.

خاقانی .


این بهانه بود کان دیان فرد
از نیاز آن بر دل شه سرد کرد.

مولوی .


صدهزاران عاقل اندر وقت درد
جمله نالان پیش آن دیان فرد.

مولوی .


|| (ص ، اِ) حاکم و قاضی . (منتهی الارب ): کان علی بن ابی طالب دیان هذه الامة بعد نبیها؛ ای قاضیها و حاکمها. و شاعر عرب در خطاب به محمد (ص ) گوید: یا سیدالناس و دیان العرب . (از لسان العرب ).حاکم سائس . (از اقرب الموارد). || حساب کننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (غیاث ). || پاداش دهنده که ضایع نسازد عملی را بلکه پاداش دهد به هر خیر و شر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاداش دهنده . (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث ).

دیان . [ دُی ْ یا ] (ع اِ) ج ِ دائن . رجوع به دائن شود.


فرهنگ عمید

۱. به حساب رسنده، محاسب.
۲. پاداش دهنده.
۳. حاکم، قاضی.
۴. سائس.
۵. قهار، چیره.

دانشنامه عمومی

دیان (دامغان). دیان یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان قهاب رستاق واقع شده است. براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، این روستا کمتر از سه خانوار جمعیت داشته است.
فهرست روستاهای ایران

دی ان(به انگلیسی: diene) یا دی اولفین(به انگلیسی: diolefin) گونه ای از هیدروکربن ها هستند که در آن دو پیوند دوگانه بین اتم های کربن وجود دارد.این ترکیبات در صنایع پلیمر به عنوان مونومر کارایی زیادی دارند.
دی ان ها بر اساس مکان نسبی پیوند دوگانه شان به صورت زیر طبقه بندی می شوند:
1- ایزوله: که در آن پیوند های دوگانه به وسیله یک یا چند sp3-hybridized پیوند کربن از هم جدا شده اند.
2- مزدوج شده: بین دو پیوند دوگانه فقط یک پیوند یگانه وجود دارد.

فرهنگستان زبان و ادب

{diene} [شیمی] دسته ای از ترکیبات آلی که مولکول های آنها دارای دو پیوند دوگانۀ کربن کربن است

پیشنهاد کاربران

پسرانه هست و به معنی پادشاه و حاکم

طلبکاران.

Creditor

دیان در مدنی
به معنای بستانکار است

این اسم ازصفات خداست و به معنی جزا دهنده، پاداش دهنده و گاهی هم قاضی و حکم دهنده به کار میره

از نام های پروردگار است و دختر و پسر نداره

دُیّان یعنی جمع دائن
به معنای طلبکاران
دائن=طلبکار، بستانکار
دُیّان=طلبکاران، بستانکاران
( در حقوق )

دیان اسم دختر به معنی فرزند بهشت است

دیان اسم خداوند هست و به معنی قاضی و داور پسرانه هست

از اسامی خداوند هست ک در دعای معراج هم امده و ب معنای حاکم قاضی پاداش دهنده است.

دیان از اسماء الهی هست دختر وپسر فرقی نداره اسم خودمم دیان که پسرم

به معنی پاداش دهنده قاضی و ا
یا حاکم


دیان اسمه زیبایی که دخترو پسر نداره
اسم دختر من دیان هست به معنی فرزند بهشت

دُیّان به معنی طلبکاران و بستانکاران بوده و جمع دین و داین میباشد

خیلی زیباست و چه بهتر از اسما الهی هست منتها زیبا نیست که ما اسم های ایران الاصل انتخاب کنیم

دیان یعنی حاکم یا قاضی دختر وپسر ندارد

ریشه اسم:عربی
به معنی:پادشاه، قاضی
در کتاب اوستا ( Dayān ) به معنی فرمانده

طلبکاران _ ( ماده ٨٧١قانون مدنی )

فرمانده پادشاه
قاضی

اسم برادر من دیان هست و این اسم صد درصد پسرانه هست و خیلی هم هم وزن با اسم درنیکاست و دیان اسم خداست به معنای حاکم.

دِیان ( Diyan ) یک اسم کُردی هست. اسم یک پسر کُرد مهاجر در کتاب �پناهنده عشق�. همچنین اسم کوچیک شاعری بنام �دیان عادل� هم هست. در کردی کرمانجی به معنای "دگراندیش" هم اومده. معنای فارسیش هم پرثمر و پربرکت است. در هندو نیز به معنای روشنایی و روشنی است.

دیانا ریشه یونانی دارد و به معنی خدای ماه و جنگل و ستارگان و نگهدار زنان باردار. وبه معنی فرمانده

دیان اسم پسرانه و زیبایی هست

دیان نام روستایی است در دامغان که اکثر آنها به شهرهای دیگر مهاجرت کردنداز قبیل تهران� گرگان و. . . .


کلمات دیگر: