دیان
فارسی به انگلیسی
Judge or Rewarder, epithet of God
فرهنگ اسم ها
معنی: قاضی، داور، حاکم، پاداش دهنده، یکی از اسما الهی، فرمانده، ( در اوستا، dayān ) به معنی فرمانده، دیانا
فرهنگ فارسی
به حساب رسنده، محاسب، پاداش دهنده، حاکم، قهار
( صفت ) ۱ - قاضی داور . ۲ - سائس حاکم . ۳ - قهار جبار. ۴ - بحساب رسنده محاسب . ۵ - پادش دهنده . ۶ - یکی از اسمای الهی است .
جمع دائن .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
آن را تو گزیدی که خدایش نگزیده ست
بر خلق ندانی تو به از خالق دیان.
که سوی کعبه دیان شدنم نگذارند.
از نیاز آن بر دل شه سرد کرد.
جمله نالان پیش آن دیان فرد.
دیان. [ دُی ْ یا ] ( ع اِ ) ج ِ دائن. رجوع به دائن شود.
دیان. [ دَی ْ یا ] ( اِخ ) ابن فطن الحارثی از شرفاء عرب است. ( از لسان العرب ).
دیان. ( ع مص ) مداینة. پاداش و جزا دادن. ( از لسان العرب ).
دیان. ( اِخ ) معبد دیانا یا معبد آرتیمس. معبد مشهور دیانا در شهر «افسوس » که یکی از عجایب سبعه محسوب بود. این معبد ( در حدود 550 ق. م. ) برای آرتیمس ساخته شد. درشب تولد اسکندر مقدونی یکی از اهالی افسوس بنام «هروشراتوس » آن را آتش زد ( 356 ق. م. ) تجدید بنای آن پیش از فتح افسوس ( 334 ق. م. ) بدست اسکندر مقدونی صورت گرفت. پس از استیلای رومیان ( 633 ق. م. ) بر شهر معبد«آرتیمس » معبد دیانا خوانده شد. در ( 262 م. ) که گوتها شهر را تاراج کردند معبد ویران گردید. هشت ستون از ستونهای مرمر آن برنگ تیره سبز در ساختن ایاصوفیه در قسطنطنیه بکار رفت و بوسیله کاوشهائیکه از 1866م. ببعد در ویرانه های آن بعمل آمد نقشه آن معلوم گردیدو در کاوشهای سال 1954 م. بقایای مهمی از دوره روم و بیزانس بدست آمد. ( از دائرة المعارف فارسی ).
دیان . (اِخ ) معبد دیانا یا معبد آرتیمس . معبد مشهور دیانا در شهر «افسوس » که یکی از عجایب سبعه محسوب بود. این معبد (در حدود 550 ق . م .) برای آرتیمس ساخته شد. درشب تولد اسکندر مقدونی یکی از اهالی افسوس بنام «هروشراتوس » آن را آتش زد (356 ق . م .) تجدید بنای آن پیش از فتح افسوس (334 ق . م .) بدست اسکندر مقدونی صورت گرفت . پس از استیلای رومیان (633 ق . م .) بر شهر معبد«آرتیمس » معبد دیانا خوانده شد. در (262 م .) که گوتها شهر را تاراج کردند معبد ویران گردید. هشت ستون از ستونهای مرمر آن برنگ تیره ٔ سبز در ساختن ایاصوفیه در قسطنطنیه بکار رفت و بوسیله ٔ کاوشهائیکه از 1866م . ببعد در ویرانه های آن بعمل آمد نقشه ٔ آن معلوم گردیدو در کاوشهای سال 1954 م . بقایای مهمی از دوره ٔ روم و بیزانس بدست آمد. (از دائرة المعارف فارسی ).
دیان . (ع مص ) مداینة. پاداش و جزا دادن . (از لسان العرب ).
دیان . [ دَی ْ یا ] (اِخ ) ابن فطن الحارثی از شرفاء عرب است . (از لسان العرب ).
آن را تو گزیدی که خدایش نگزیده ست
بر خلق ندانی تو به از خالق دیان .
ناصرخسرو.
یا من آن پیل غریوان در ابرهه ام
که سوی کعبه ٔ دیان شدنم نگذارند.
خاقانی .
این بهانه بود کان دیان فرد
از نیاز آن بر دل شه سرد کرد.
مولوی .
صدهزاران عاقل اندر وقت درد
جمله نالان پیش آن دیان فرد.
مولوی .
|| (ص ، اِ) حاکم و قاضی . (منتهی الارب ): کان علی بن ابی طالب دیان هذه الامة بعد نبیها؛ ای قاضیها و حاکمها. و شاعر عرب در خطاب به محمد (ص ) گوید: یا سیدالناس و دیان العرب . (از لسان العرب ).حاکم سائس . (از اقرب الموارد). || حساب کننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (غیاث ). || پاداش دهنده که ضایع نسازد عملی را بلکه پاداش دهد به هر خیر و شر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاداش دهنده . (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث ).
دیان . [ دُی ْ یا ] (ع اِ) ج ِ دائن . رجوع به دائن شود.
فرهنگ عمید
۲. پاداش دهنده.
۳. حاکم، قاضی.
۴. سائس.
۵. قهار، چیره.
دانشنامه عمومی
فهرست روستاهای ایران
دی ان ها بر اساس مکان نسبی پیوند دوگانه شان به صورت زیر طبقه بندی می شوند:
1- ایزوله: که در آن پیوند های دوگانه به وسیله یک یا چند sp3-hybridized پیوند کربن از هم جدا شده اند.
2- مزدوج شده: بین دو پیوند دوگانه فقط یک پیوند یگانه وجود دارد.
فرهنگستان زبان و ادب
پیشنهاد کاربران
به معنای بستانکار است
به معنای طلبکاران
دائن=طلبکار، بستانکار
دُیّان=طلبکاران، بستانکاران
( در حقوق )
یا حاکم
اسم دختر من دیان هست به معنی فرزند بهشت
به معنی:پادشاه، قاضی
در کتاب اوستا ( Dayān ) به معنی فرمانده
قاضی