کلمه جو
صفحه اصلی

اولین


مترادف اولین : آغازین، نخستین، یکمین

برابر پارسی : نخستین، آغازین

فارسی به انگلیسی

first, initial, maiden, foremost (used before a noun), granddaddy

first, foremost (used before a noun)


first, initial, maiden


فارسی به عربی

اولی

فرهنگ اسم ها

اسم: اولین (دختر) (لاتین) (تلفظ: evelin) (فارسی: اولین) (انگلیسی: evelin)
معنی: خوشایند، دلپذیر

مترادف و متضاد

initial (صفت)
ابتدایی، اصلی، بدوی، اولین، اول، نخستین، اغازی، واقع در اغاز

headmost (صفت)
مقدم، اولین، جلوترین، جلویی

initiatory (صفت)
اولین، دخولی، واقع در اول، وابسته به ایین دخول

first ()
اولین، اول، نخستین، نسختین

آغازین، نخستین، یکمین


فرهنگ فارسی

جمع اول نخست ها نخستینها.

فرهنگ معین

(اَ وَّ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) نخستین ، پیشین . مق آخرین .

لغت نامه دهخدا

اولین.[ اَوْ وَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اول در حالت نصبی و جری : ثلة من الاولین. ( قرآن 13/56 ). || قدماء.

اولین. [ اَوْ وَ ] ( ص نسبی ) در تداول فارسی بزیادت یاء و نون مزیدٌ علیه اول است مثل نخست و نخستین و مه و مهین و کمتر و کمترین. ( غیاث اللغات ). نخستین. صفت تعیینی عددی به معنی نخستین. ( ناظم الاطباء ) :
اولین شخص گفت با بهرام
کای شده دشمن تودشمنکام.
نظامی ( هفت پیکر ).
چندانکه نگه میکنم ای رشک پری
بار دومین ز اولین خوبتری.
سعدی.
اولین نقطه گرچه چست بود
آخرین بهتر از نخست بود.
امیرخسرو دهلوی.
- اولین حرف ؛ به معنی علم لدنی. ( هفت قلزم ).
- اولین رایتی ؛ کنایه از حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم. ( آنندراج ) ( هفت قلزم ).
- اولین نقش ؛ کنایه از نصیب و مقدر و قضا باشد. ( آنندراج ). اولین نقش و نقش معلوم ، بمعنی قضای ازلی است. ( هفت قلزم ).
- اولین و آخرین ؛متقدمین و متأخرین. ( آنندراج ).

اولین . [ اَوْ وَ ] (ص نسبی ) در تداول فارسی بزیادت یاء و نون مزیدٌ علیه اول است مثل نخست و نخستین و مه و مهین و کمتر و کمترین . (غیاث اللغات ). نخستین . صفت تعیینی عددی به معنی نخستین . (ناظم الاطباء) :
اولین شخص گفت با بهرام
کای شده دشمن تودشمنکام .

نظامی (هفت پیکر).


چندانکه نگه میکنم ای رشک پری
بار دومین ز اولین خوبتری .

سعدی .


اولین نقطه گرچه چست بود
آخرین بهتر از نخست بود.

امیرخسرو دهلوی .


- اولین حرف ؛ به معنی علم لدنی . (هفت قلزم ).
- اولین رایتی ؛ کنایه از حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (آنندراج ) (هفت قلزم ).
- اولین نقش ؛ کنایه از نصیب و مقدر و قضا باشد. (آنندراج ). اولین نقش و نقش معلوم ، بمعنی قضای ازلی است . (هفت قلزم ).
- اولین و آخرین ؛متقدمین و متأخرین . (آنندراج ).

اولین .[ اَوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اول در حالت نصبی و جری : ثلة من الاولین . (قرآن 13/56). || قدماء.


فرهنگ عمید

نخستین.

دانشنامه عمومی

اولین (به لهستانی: Ewelin) یک روستا در لهستان است که در گمینا گاروولین واقع شده است.
فهرست شهرهای لهستان

فرهنگ فارسی ساره

نخستین، آغازین


جدول کلمات

نخست

پیشنهاد کاربران

اول چم یک، دویی چیزی که باید بدانید ین عربیست و نباید پسوند های عربی را در پارسی جایگذاری کنیم
به جای اولین بنویسید و بگویید
نخستین یا یکمی
سپس
دومی ، سومی، چهارمی
یا یک ، دو سه چهار بستگیداره کجا بکار بره اگر هر شمار دگرگونی در آغاز گزاره ایجاد نکرد بگوییم یک ، دو ، سه و اگر در گزاره دگرگونی ایجاد کرد بگوییم یکی دویی سه یی

مثلا اولین هواپیمای موتور دار در اینجا اگر به جای اولین یک بگذاریم ماناک ک معنی گزاره دگرگون میشود در اینجا بگذاریم یکی هواپیمای موتوردار
مانندِ سپسی
اول باید بدانیم چکار باید بکنیم؛
در این گزاره میشود به جای اول بگذاریم
یکی باید بدانیم چکار باید بکنیم



یکم . . . نخست . . . .

پیشین، پیشینیان


کلمات دیگر: