اقلیمیا. [ اَ ] ( معرب ، اِ ) خلطی باشد که بعد از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص میماند و آن به انواع باشد: فضی و ذهبی و نحاسی و معدنی. و اقلیمیای عملی هم هست از نقره و مرقشیشا که یکی از اجزای گیرنده داروی چشم است و آنراحجرالنور گویند گیرند. ( برهان ). دود سیم و زر که وقت گداختن بالا برآید. ( منتهی الارب ). چرک زر و ریم سیم و نحاس که بعد گداختن بماند. ( آنندراج ). آنرا از دود مس و نیز دود حجاره فضه سازند و کانی و طبیعی آن نیز یافت شود. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ) :
از این ریمن آید آید کرم ؟ نی ، نیاید
ز ریم آهن اقلیمیایی نیابی.
خاقانی ( دیوان ص 419 ).
|| ثقل جسد، یعنی گرانی و درشتی تن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).
اقلیمیا. [ اِ ] ( اِخ ) نام دختر حضرت آدم علیه السلام است که بحباله هابیل بود. ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به اقلیما شود.