کلمه جو
صفحه اصلی

بشارت


مترادف بشارت : خبرخوش، مژدگانی، مژده، نوید

متضاد بشارت : انذار

برابر پارسی : مژده، نوید

فارسی به انگلیسی

annunciation, good (or giad) tidings

جمع : بشارات


annunciation


فرهنگ اسم ها

اسم: بشارت (دختر) (عربی) (تلفظ: bešārat) (فارسی: بِشارت) (انگلیسی: besharat)
معنی: مژده، خبر خوش، مژده دادن، مژده آوردن، ( در ادبیات عرفانی ) بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است

(تلفظ: bešārat) (عربی) خبر خوش ، مژده ، مژده دادن ، مژده آوردن؛ (در ادبیات عرفانی) بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است .


مترادف و متضاد

annunciation (اسم)
اگهی، بشارت، اعلام

enunciation (اسم)
بشارت، اعلام

خبرخوش، مژدگانی، مژده، نوید ≠ انذار


فرهنگ فارسی

مژده، خبرخوش، خبرمسرت آور
۱- ( مصدر ) مژده دادن مژده آوردن مژده رسانیدن . ۲- ( اسم ) مژده خبرخوش .
شیخ محمد علی بن بشارت آل موجی نجفی اوراست : ریحانه النحو و نشوه السلافه و شرح نهج البلاغه ٠

فرهنگ معین

(بَ رَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . ) خبر خوش دادن ، نوید دادن . ۲ - ( اِ. ) مژده ، خبر خوش . ۳ - نکویی ، جمال .

لغت نامه دهخدا

بشارت. [ ب ِ رَ ] ( ع اِمص ) بشارة. بشاره مأخوذ از تازی. مژدگانی. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) ( مهذب الاسماء ). مژدگانی و خبر خوش. ( ناظم الاطباء ). مژده و با لفظ نمودن و دادن و زدن مستعمل است. ( از آنندراج ). مژده دادن. ( مؤید الفضلاء ). خبر خوش. ( غیاث ). بُشری ̍؛ مژدگانی. ( مهذب الاسماء ) ( السامی فی الاسامی ). نوید. در تداول عامه ، مُشتُلُق :
ای دل من تو را بشارت باد
که ترا من به دوست خواهم داد.
فرخی.
سه غلام سرای رسیدند به بشارت فتح. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 465 ).
ز بارنامه دولت بزرگی آمد سود.
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود.
مسعودسعد.
اگر مرا ندی ارجعی رسد امروز
دگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا.
خاقانی.
- بشارت باد ؛ برای دعابه کار رود و مانند، زنده باد و جز آن یعنی ترا مژده باشد :
ترا که رحمت و داد است و دین بشارت باد
که بیخ دشمن و کفار جمله برداری.
سعدی.
- بشارت دادن ؛ مژده دادن ، خبر خوش دادن. ( ناظم الاطباء ). مژده آوردن : حجت خدا بود پیش او تا بترساند ستمکاران را و بشارت دهد نیکوکاران را. ( تاریخ بیهقی ). فرموده است تبارک و تعالی : پس بشارت داد پروردگار ایشان را برحمت خود. ( تاریخ بیهقی ).
وگر نشنوند هیچ اندرز و پند
دهیدش بشارت بزندان و بند.
( یوسف و زلیخا ).
لاتعجبوا اشارت کرده بمرسلین
لاتقنطوا بشارت داده باتقیا.
خاقانی.
اگر شد چار مولای عزیزت
بشارت میدهم بر چار چیزت.
نظامی.
ناگاه سواری از در درآمد و بشارت داد... نفسی سرد برآورد و گفت این مژده مرا نیست. ( گلستان ).
یکی را چون ببینی کشته دوست
بدیگر دوستانش ده بشارت.
سعدی ( طیبات ).
شروع بشارت از شروع کلیسای مسیحیان بود زیرا مسیح بشارت میداد و در هیکل تعلیم میفرمود و مردم را از دریا یا از فراز کوهها اندرز میکرد و به شاگردان میگفت بروید و جمیع قبایل را تا آخر دنیا بشارت دهید. ( قاموس کتاب مقدس ).
- بشارت دهنده ؛ خبرخوش آورنده ، مژده خوب آورنده : برانگیخت او را در حالیکه بود چراغ نوردهنده و بشارت دهنده. ( تاریخ بیهقی ).
- بشارت رس ؛ خبرخوش آورنده. مانند قاصد و مکتوب. ( ناظم الاطباء ).
- بشارت رسان ؛ خبرخوش آورنده ، مانند قاصد و مکتوب. ( ناظم الاطباء ).

بشارت . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) شیخ محمدعلی بن بشارت آل موجی نجفی ، او راست : ریحانةالنحو و نشوةالسلاقة و شرح نهج البلاغه . رجوع به الذریعه ج 9 ص 138 شود.


بشارت . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) نام خادم سلطان مسعود بنقل بیهقی : کلیدها بدست خادمی است که ویرا بشارت گویند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 117، چ فیاض ص 122).


بشارت . [ ب ِ رَ ] (اِخ )دهی از دهستان قره باشلو بخش چاپشلو شهرستان دره گز. سکنه 140 تن . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


بشارت . [ ب ِ رَ ] (ع اِمص ) بشارة. بشاره مأخوذ از تازی . مژدگانی . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (مهذب الاسماء). مژدگانی و خبر خوش . (ناظم الاطباء). مژده و با لفظ نمودن و دادن و زدن مستعمل است . (از آنندراج ). مژده دادن . (مؤید الفضلاء). خبر خوش . (غیاث ). بُشری ̍؛ مژدگانی . (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). نوید. در تداول عامه ، مُشتُلُق :
ای دل من تو را بشارت باد
که ترا من به دوست خواهم داد.

فرخی .


سه غلام سرای رسیدند به بشارت فتح . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 465).
ز بارنامه ٔ دولت بزرگی آمد سود.
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود.

مسعودسعد.


اگر مرا ندی ارجعی رسد امروز
دگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا.

خاقانی .


- بشارت باد ؛ برای دعابه کار رود و مانند، زنده باد و جز آن یعنی ترا مژده باشد :
ترا که رحمت و داد است و دین بشارت باد
که بیخ دشمن و کفار جمله برداری .

سعدی .


- بشارت دادن ؛ مژده دادن ، خبر خوش دادن . (ناظم الاطباء). مژده آوردن : حجت خدا بود پیش او تا بترساند ستمکاران را و بشارت دهد نیکوکاران را. (تاریخ بیهقی ). فرموده است تبارک و تعالی : پس بشارت داد پروردگار ایشان را برحمت خود. (تاریخ بیهقی ).
وگر نشنوند هیچ اندرز و پند
دهیدش بشارت بزندان و بند.

(یوسف و زلیخا).


لاتعجبوا اشارت کرده بمرسلین
لاتقنطوا بشارت داده باتقیا.

خاقانی .


اگر شد چار مولای عزیزت
بشارت میدهم بر چار چیزت .

نظامی .


ناگاه سواری از در درآمد و بشارت داد... نفسی سرد برآورد و گفت این مژده مرا نیست . (گلستان ).
یکی را چون ببینی کشته ٔ دوست
بدیگر دوستانش ده بشارت .

سعدی (طیبات ).


شروع بشارت از شروع کلیسای مسیحیان بود زیرا مسیح بشارت میداد و در هیکل تعلیم میفرمود و مردم را از دریا یا از فراز کوهها اندرز میکرد و به شاگردان میگفت بروید و جمیع قبایل را تا آخر دنیا بشارت دهید. (قاموس کتاب مقدس ).
- بشارت دهنده ؛ خبرخوش آورنده ، مژده ٔ خوب آورنده : برانگیخت او را در حالیکه بود چراغ نوردهنده و بشارت دهنده . (تاریخ بیهقی ).
- بشارت رس ؛ خبرخوش آورنده . مانند قاصد و مکتوب . (ناظم الاطباء).
- بشارت رسان ؛ خبرخوش آورنده ، مانند قاصد و مکتوب . (ناظم الاطباء).
- بشارت رسیدن ؛ مژده رسیدن : این بشارت بقابوس رسید و بدان خوشدل و شادمان شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 218). بشارت آن فتح از حدود مشرق به اقصای مغرب رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 218).
- بشارت زدن ؛ بشارت دادن . اعلام بشارت کردن . مژده دادن :
رو بشارت بزن که گشت یکی
با غلام خود آن امیر امروز.

انوری (از آنندراج ).


مردم بشارت زدند و خرمی کردند. (راحةالصدور راوندی ). ابوالحسن و اولیای دولت در اندرون حصار رفتند و بشارت زدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 419). ... خبر رسید و در شهر بشارت زدند. (المضاف الی بدایعالازمان ص 44).
بهر شهری از شادی فتح شاه
بشارت زنان برگرفتند راه .

نظامی .


دهل زن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود امروز نوروز.

سعدی (طیبات ).


- بشارت شیخ ؛ مثل بشارت عیسی . (از انجمن آرا).
- بشارت عیسی ؛ کنایه از حضرت رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (از انجمن آرا).
- بشارت کردن ؛ مژده دادن و خبر خوش دادن . (ناظم الاطباء). مژده رساندن .
- بشارت کشان ؛ مژده رسانندگان . (از ناظم الاطباء). مژده گویان . (از مهذب الاسماء). مبشران و مژده رسانان . (آنندراج ) :
خبر گرم شد در خراسان و روم
که شاهنشه آمد ز بیگانه بوم
بهر شهری از شادی فتح شاه
بشارت کشان برگشادند راه .

نظامی (از آنندراج ).


- بشارت نامه ؛ مژده نامه :
کبوتر سوی جانان بال بگشاد
بشارت نامه زیر پرّش اندر
بنامه درنوشته کای دلارام
رسیدم دل بکام و کان بگوهر.

لبیبی .


و بشارت نامه ها بهمه اطراف کرد و برادرش نرسی را و لشکرها را خواندند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 81).
- بشارت نمودن ؛ بشارت دادن :
یعقوب را نشاط ز یوسف فزوده اند
داود را بشارتی از جم نموده اند.

خواجه عمید لوبکی (از آنندراج ).


- پربشارت ؛ فراوان مژدگانی . بسیارمژده :
شهریست پربشارت از این کار و هرکسی
سازد همی ز جان و ز دل هدیه ٔ هژیر.

فرخی .


- عید بشارت مریم ؛ پنجم یا ششم فروردین ماه جلالی برابر 25 مارس فرانسوی . روزیکه جبرئل مریم را بشارت راز تجسم ذات اقدس الهی بصورت انسان داد.

فرهنگ عمید

مژده، خبر خوش، خبر مسرت آور.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۷°۱۵′۲۵″ شمالی ۵۹°۱۰′۱۷″ شرقی / ۳۷.۲۵۶۹۴° شمالی ۵۹.۱۷۱۳۹° شرقی / 37.25694; 59.17139 بشارت ، روستایی است از توابع بخش چاپشلو و در شهرستان درگز استان خراسان رضوی ایران.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بشارت از ماده ی "بشر" بوده که در لغت معانی مختلفی برای آن ذکر کرده اند؛ جمال و زیبائی ، خبر مسرت بخش و برخی آن را با بشر و مباشر هم ماده دانسته و اصل واحدی برای آن در نظر گرفته اند که به معنای مطلق انبساط و گشاده روئی است؛ به انسان نیز از این جهت بشر می گویند که گشاده روئی مخصوص به اوست.
ودر اصطلاح قرآنی بشارت به معنای خبر دادن به چیز مسرت بخش می باشد. از این رو واژه ی بشارت درباره ی اخبار به خیر به کار می رود؛ اما این کلمه در برخی موارد با کمک قرینه، درباره ی خبر به شرّ نیز به کار می رود.

مبشّر در قرآن
در بحث بشارت، آیات مختلفی وجود دارد که این آیات از لحاظ های گوناگونی تقسیم می شوند. از جمله بررسی آیات از لحاظ بشارت دهنده (مبشّر) :

← خداوند
ذکر بشارت های خداوند در آیات قرآن برای این است که انسان به این بشارت ها طمع کرده و به سوی اعمالی که سبب این بشارت شده است، رغبت کند؛ از این رو در بسیاری از آیات بشارت عوامل این بشارت ها نیز ذکر شده است. برخی از این عوامل عبارتند از:

← ایمان به خدا و رعایت تقوای الهی
...

[ویکی فقه] بشارت (قرآن). بشارت کلمه ای است که در مورد خیر به کار می رود و به خبر مسرت آمیز میگویند.
بشارت، به خبر مسرت آور گفته می شود. بشارت به طور مطلق، فقط در مورد خیر به کار می رود؛ اما در مورد شر ، به طور مقید استعمال می شود؛ مانند «فبشرهم بعذاب الیم». در این مدخل از واژه «بشر» و مشتقات آن استفاده شده است.
عناوین مرتبط
بشارت به مؤمنان ،بشارت داده شدگان،بشارت دهندگان،بشارت عذاب،بشارتهای قرآن و بهره مندی از بشارت .

جدول کلمات

نوید

پیشنهاد کاربران

خبر خوب

هم خانواده بشارت: مبشر . بشیر

بشارتیدن.
مُژدگانیدن.

نَویدیدن.

فِشارت = شوخی با واژه بشارت.


کلمات دیگر: