کلمه جو
صفحه اصلی

اکسیر


مترادف اکسیر : کیمیا، کمیاب، نادر

برابر پارسی : خوش کام ساز، زیست آب، کناد

فارسی به انگلیسی

elixir, philosopher's stone, philosophers' stone, philosophers stone

elixir


elixir, philosopher's stone, philosophers' stone


فارسی به عربی

اکسیر

عربی به فارسی

اکسير , کيميا


فرهنگ اسم ها

اسم: اکسیر (دختر) (عربی، یونانی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: eksir) (فارسی: اِکسير) (انگلیسی: eksir)
معنی: کیمیا، جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر می دهد و کامل تر سازد

(تلفظ: eksir) (معرب از یونانی) کیمیا، جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر می‌دهد و کامل‌تر سازد.


مترادف و متضاد

panacea (اسم)
نوش دارو، اکسیر، علاج عام

elixir (اسم)
اکسیر، کیمیا، خیسانده

کمیاب، نادر


۱. کیمیا
۲. کمیاب، نادر


فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر دهد و کاملتر سازد مثلا جیوه را نقره و مس را طلا سازد . ۲ - هر چیز مفید و کمیاب . ۳ - دارویی که بعقید. قدما هر مرضی را علاج میکرد. ۴ - نظر مربی و مرشد کامل که ماهیت اشخاص را تغییر دهد. یا اکسیر اعظم . ۱ - اکسیر۲ - انسان کامل شیخ پیشوا.

محلول شیرین آب و الکل که معمولاً حاوی دارو است


فرهنگ معین

( اِ ) [ معر. ] (اِ. ) ۱ - ماده ای که ماهیت اجسام را تغییر دهد و با ارزش تر سازد مثلاً مس را طلا سازد. ۲ - هر چیز مفید و کمیاب . ۳ - دارویی که به عقیدة قدما هر مرضی را علاج می کرد.

لغت نامه دهخدا

اکسیر. [ اِ ] ( معرب ، اِ ) به اصطلاح کیمیاگران جوهر گدازنده و آمیزنده و کامل کننده که ماهیت جسم را تغییر دهد یعنی جیوه را نقره و مس را طلا کند و چنین جوهری وجود خارجی ندارد و فرض محض است. ( از مؤید الفضلاء ) ( از آنندراج ) ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). کیمیاء. ( منتهی الارب ). کیمیا. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ). کیمیا که بدان نقره زر شود. ( از شرفنامه منیری ). جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر دهد وکاملتر سازد مثلا جیوه را نقره و مس را طلا سازد. ( فرهنگ فارسی معین ). دارویی که بدان مس و جز آن به زر وسیم بدل کنند. کیمیا. ( یادداشت مؤلف ) :
بدین فصاحت و این علم شاعری که تراست
مکوش خیره کش ابریز کردی و اکسیر.
غضایری ( در هجو عنصری ).
زر اکسیر آفتاب است و سیم اکسیر ماه و نخست کس که زر و سیم از معدن بیرون آورد جمشید بود. ( نوروزنامه ).
خاک پایت ز من دریغ مدار
تا کنم زر چو یافتم اکسیر.
سوزنی.
سائل از زر تو گردد قارون
اگر از مدح تو سازد اکسیر.
سوزنی.
ندانم سپر ساز خاقانیا
که نادانی اکسیر دانستن است.
خاقانی.
اشعارش از عراق ره آورد می برم
کاکسیر و گنج خسرو ایران شناسمش.
خاقانی.
شغل او شاعری است یا تنجیم
هوسش فلسفه است یا اکسیر.
خاقانی.
این یکی اکسیر نفس ناطقه
بر سر صدر زمان خواهم فشاند.
خاقانی.
سنگ از اکسیر من گهر گردد
خاک در دست من به زر گردد.
نظامی.
اکسیر تو داد خاک را لون
وز بهر تو آفریده شد کون.
نظامی.
ای برادر خود بر این اکسیر زن
کم نیاید صدق مرد از صدق زن.
مولوی.
تو مگو کاین مس برون بد محتقر
در دل اکسیر چون گشتست زر.
مولوی.
قلب اعیان است و اکسیر محیط
ائتلاف خرقه تن بی مخیط.
مولوی.
گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد
اکسیر عشق در مسم آویخت زر شدم.
سعدی.
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل درین خیال که اکسیر می کنند.
حافظ.
کیسه چو خالی بود از زر و سیم
دعوی اکسیر چه سود ای حکیم.
جامی.

اکسیر. [ اِ ] (معرب ، اِ) به اصطلاح کیمیاگران جوهر گدازنده و آمیزنده و کامل کننده که ماهیت جسم را تغییر دهد یعنی جیوه را نقره و مس را طلا کند و چنین جوهری وجود خارجی ندارد و فرض محض است . (از مؤید الفضلاء) (از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). کیمیاء. (منتهی الارب ). کیمیا. (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). کیمیا که بدان نقره زر شود. (از شرفنامه ٔ منیری ). جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر دهد وکاملتر سازد مثلا جیوه را نقره و مس را طلا سازد. (فرهنگ فارسی معین ). دارویی که بدان مس و جز آن به زر وسیم بدل کنند. کیمیا. (یادداشت مؤلف ) :
بدین فصاحت و این علم شاعری که تراست
مکوش خیره کش ابریز کردی و اکسیر.

غضایری (در هجو عنصری ).


زر اکسیر آفتاب است و سیم اکسیر ماه و نخست کس که زر و سیم از معدن بیرون آورد جمشید بود. (نوروزنامه ).
خاک پایت ز من دریغ مدار
تا کنم زر چو یافتم اکسیر.

سوزنی .


سائل از زر تو گردد قارون
اگر از مدح تو سازد اکسیر.

سوزنی .


ندانم سپر ساز خاقانیا
که نادانی اکسیر دانستن است .

خاقانی .


اشعارش از عراق ره آورد می برم
کاکسیر و گنج خسرو ایران شناسمش .

خاقانی .


شغل او شاعری است یا تنجیم
هوسش فلسفه است یا اکسیر.

خاقانی .


این یکی اکسیر نفس ناطقه
بر سر صدر زمان خواهم فشاند.

خاقانی .


سنگ از اکسیر من گهر گردد
خاک در دست من به زر گردد.

نظامی .


اکسیر تو داد خاک را لون
وز بهر تو آفریده شد کون .

نظامی .


ای برادر خود بر این اکسیر زن
کم نیاید صدق مرد از صدق زن .

مولوی .


تو مگو کاین مس برون بد محتقر
در دل اکسیر چون گشتست زر.

مولوی .


قلب اعیان است و اکسیر محیط
ائتلاف خرقه ٔ تن بی مخیط.

مولوی .


گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد
اکسیر عشق در مسم آویخت زر شدم .

سعدی .


جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل درین خیال که اکسیر می کنند.

حافظ.


کیسه چو خالی بود از زر و سیم
دعوی اکسیر چه سود ای حکیم .

جامی .


مس چو به اکسیر رسد زر شود
قطره به بحر آید گوهر شود.

ملاحسین واعظ کاشفی .


کیمیاگر که مس جمله ازو زر گردد
قلب ما را نزد اکسیر چو بگداخت دریغ.

نظیری نیشابوری (از آنندراج ).


انتظار ساغر از ساقی مکش دیگر حکیم
فکر خود کن کس نمی ریزد به خاک اکسیر را.

ابوطالب حکیم (از آنندراج ).


تربیت سودی نمی بخشد چو استعداد نیست
بر مس تابیده می باید زدن اکسیر را.

شفیعاثر (از آنندراج ).


ز اکسیر هجرت است به دست من این قدر
کز روی خویشتن همه از خاک زرکنم .

طاهر (از شرفنامه ).


- اکسیرساز ؛ کیمیاگر :
شحنه ٔ نوروز نعل نقره خنگش ساخته ست
هر زری کاکسیرسازان خزان افشانده اند.

خاقانی .


- اکسیرسازی ؛ عمل اسکیرساز. کیمیاگری :
خلیفه چو اکسیرسازی شنید
به عشوه زری داد و زرقی خرید.

نظامی .


و رجوع به ترکیب اکسیر کاری و اکسیرساز شود.
- اکسیرکاری ؛ کیمیاگری :
به اکسیرکاری چنان شد تمام
که کردی زر سخته از سیم خام .

نظامی .


- اکسیر مردمی (به اضافه ) ؛ کنایه از شراب . (آنندراج ) :
نقد جان را به جرعه ای امروز
می فروشند و نیک ارزان است
زود بستان و در بها بفرست
آنچه اکسیر مردمی آن است .

حیاتی گیلانی (از آنندراج ).


- عمل اکسیر تام ؛ زر به صناعت ساختن . (یادداشت مؤلف ).
|| دواهای مایع مفید را نیز اکسیر نامند که با اصطلاح دواسازی کنونی الکسیر می نامند. (از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). داروییست . (شرفنامه ٔ منیری ). || بطور مجاز نظر مرشد کامل را نیز اکسیر گویند چه قلب ماهیت شخص را می کند. (آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء).
- اکسیر اعظم ؛ انسان کامل . شیخ . پیشوا. (فرهنگ فارسی معین ).
- || بزرگترین کیمیا :
گر کیمیای صحبت جاویدت آرزوست
موی سر جوانان اکسیراعظم است .

سعدی .


|| اصل کار. (بحر الجواهر). || هرچیز مفید و کمیاب . (فرهنگ فارسی معین ). || کیمیا. کمیاب . نایاب : فلان چیز اکسیر شده است ؛ سخت کمیاب است یا نایاب است . آب در این خانه اکسیر است . (یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. کیمیا، جوهری که تصور می شد می تواند ماهیت جسمی را تغییر دهد، مثلاً جیوه را نقره و مس را طلا کند.
۲. [مجاز] معجون هرچیز بسیار مفید و کمیاب.
۳. (تصوف ) [مجاز] نظر مربی و مرشد کامل که ماهیت شخص را تغییر دهد.
۴. (تصوف ) [مجاز] انسان کامل.

دانشنامه عمومی

اکسیر (واژه ای عربی؛ از یونانی ξήριον xērion «پودر خشک کردن زخم ها» از ξηρός xēros «خشک») مایعی زلال و شیرین-مزه است که برای مقاصد طبی استفاده می شود، که باید به صورت خوراکی مصرف شود و به منظور علاج مریضی کسی است.
اکسیر حیات
نوشابه انرژی زا
نوشابه
سوسپانسیون
شیره
دم نوش
اشکال دارویی

فرهنگ فارسی ساره

خوشکام ساز، زیست آب، کناد


فرهنگستان زبان و ادب

{elixir} [علوم دارویی] محلول شیرین آب و الکل که معمولاً حاوی دارو است

نقل قول ها

اکسیر به مایعات شفاف و شیرین که برای اهداف دارویی مورد استفاده قرار می گیرند و به صورت خوراکی مصرف می شوند و در معرض ابتلا به بیماری خود قرار می گیرند، گفته می شود. هنگامی که به عنوان یک داروی آماده سازی استفاده می شود، اکسیر حاوی حداقل یک ماده فعال برای تزریق خوراکی است.
• نشانه شناسی: اکسیر جاودانگی که در سنت ها از آن یاد می شود، نماد مرحله ای تغییر شکل یافته از آگاهی است. علو روح در هر سطحی که باشد، اکسیر تدوامِ آن را تضمین می کندو»• «اکسیر در جنبهٔ منفی خود، نشانهٔ فراموشی است؛ یک فراموشیِ دائمی که خود ایجاد کرده است… ما چیزی از ترکیبات اکسیر فراموشی نمی دانیم و تنها می توان حدس زد که از جوشانده ای گیاهی به دست می آمده.» -> ژان شوالیه

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] به اصطلاح کیمیاگران جوهر گدازنده و آمیزنده و کامل کننده که ماهیت جسم را تغییر دهد یعنی جیوه را نقره و مس را طلا کند و چنین جوهری وجود خارجی ندارد و فرض محض است .
لغت نامه دهخدا، واژه اکسیر ، در دسترس در واژه یاب

جدول کلمات

کیمیا

پیشنهاد کاربران


در افسانه ها آمده که خضر نبی به همراه ذوالقرنین سال ها در ظلمات به دنبال آب حیات گشت. خضر به آب دست پیدا کرد و از آن نوشید و عمر جاویدان یافت. اما هنگامی که ذوالقرنین خواست از آب حیات بنوشد، دیگر چشمه ای در کار نبود و او نتوانست آن را بیابد.

جوهری که ماهیت اجسام را تغییر دهد و کامل تر سازد ، هر چیز مفید و کمیاب ☘️☘️


کلمات دیگر: