کلمه جو
صفحه اصلی

اصلاح شدن

فارسی به انگلیسی

reform

مترادف و متضاد

reclaim (فعل)
اصلاح کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، اصلاح شدن، مجددا ادعا کردن، زمین بایر را دایر کردن

repent (فعل)
نادیده گرفتن، پشیمان شدن، اصلاح شدن، توبه کردن

فرهنگ فارسی

اصلاح گردیدن . بهبود یافتن . اصلاح پذیرفتن . اصلاح گشتن . باصلاح آمدن . اصلاح یافتن .

لغت نامه دهخدا

اصلاح شدن. [ اِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) اصلاح گردیدن. بهبود یافتن. اصلاح پذیرفتن. اصلاح گشتن. به اصلاح آمدن. اصلاح یافتن. رجوع به اصلاح و اصلاح پذیرفتن شود.


کلمات دیگر: