کلمه جو
صفحه اصلی

دور گردانیدن

فرهنگ فارسی

دور کردن . دور ساختن .

لغت نامه دهخدا

دور گردانیدن. [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) دور کردن. دور ساختن. راندن. ( یادداشت مؤلف ). انئاء. اطراح. طرح. اقصاء. اضراح. ازاحة. اسحاق. ( منتهی الارب ). ابعاد. ( دهار ). زحزحة. ( ترجمان القرآن ): جنب ؛ دور گردانیدن کسی را. طهر. اشذاء؛ دور گردانیدن چیزی را. مکاتعة. لحی ؛ دور گردانیدن خدای نیکی را از کسی. ( منتهی الارب ). رجوع به دور گردیدن و دور کردن شود.

پیشنهاد کاربران

در بر داشتن

اجالت

دور گردانیدن: بعید ساختن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۹۱ ) .



کلمات دیگر: