کلمه جو
صفحه اصلی

منقوص

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کم کرده شده آنچه در وی نقصان واقع شود . ۲ - نقص آن است که از مفاعلین معصوب نون بیندازی مفاعیل بماند بضم لام و مفاعیل چون از مفاعلتن منشعب باشد آنرا منقوص خوانند ( المعجم . مد . چا ۳ . ) ۶۱ : ۱ - کلمه ای که آخر آن یائ باشد مانند قاضی و صافی

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - کم کرده شده ، آن چه در وی نقصان واقع شود. ۲ - در علم عروض : نقص آن است که از «مفاعیلن » معصوب نون بیندازی ، «مفاعیل » بماند به ضم لام و «مفاعیل » چون از «مفاعلتن » منشعب باشد، آن را منقوص خوانند. ۳ - کلمه ای که آخر آن یاء باشد

(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کم کرده شده ، آن چه در وی نقصان واقع شود. 2 - در علم عروض : نقص آن است که از «مفاعیلن » معصوب نون بیندازی ، «مفاعیل » بماند به ضم لام و «مفاعیل » چون از «مفاعلتن » منشعب باشد، آن را منقوص خوانند. 3 - کلمه ای که آخر آن یاء باشد مانند قاضی و صافی .


لغت نامه دهخدا

منقوص. [ م َ ] ( ع ص ) آنکه در آن نقصان واقع شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کم کرده شده و آنکه در وی نقصان واقع شود. ( ناظم الاطباء ).
- غیرمنقوص ؛ بدون کم و کاست. ناکاسته : و انا لموفوهم نصیبهم غیر منقوص . ( قرآن 109/11 ).
|| شکسته. مخفف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) و رمرم منقوص رمرام. ( المرصع ) ( یادداشت ایضاً ). || از اجزای عروض آنکه عَصْب و کف پذیرفته باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نقص آن است که از مفاعیلن ِ معصوب نون بیندازی مفاعیل ُ بماند به ضم لام ، و مفاعیل ُ چون از مفاعلتن منشعب باشد آن را منقوص خوانند. ( المعجم چ دانشگاه ص 82 ). نزد شعرا رکنی را نامند که در آن نقص واقع شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || به معنی دیگر نیز اطلاق کنند و آن چنان است که اگر در شعری از اول مصراعهای او کلمه ای برداری باقیمانده را وزن و معنی درست باشد و وزن آن از بحری دیگری شود. مثال شعر:
درد هجر آمد و بفزود مرا حسرت و غم
صبر و آرام شد از جانم با دوست به هم.
این شعر از بحر رمل مخبون است و اگر کلمه «درد» و «صبر» دور کنی ، رباعی شود و این لاحق است به متلون. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح صرفی ) اسمی که آخر آن یاء ماقبل مکسور باشد مانند قاضی. ( از تعریفات جرجانی ). نزد صرفیان ناقص را گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). نزد صرفیان کلمه ای باشد که آخر آن یاء باشد مثل قاضی و صافی. ( فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ).

فرهنگ عمید

کم شده، هرچه که در آن نقصان واقع شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَنقُوصٍ: ناقص شده
ریشه کلمه:
نقص (۱۰ بار)

کم کردن و کم شدن. . دانسته‏ایم آنچه راکه زمین از آنها کم می‏کند . و از عمرش چیزی کم نمی‏شود مگر در کتابی است اولی متعدی و دومی لازم بکاررفته است .


کلمات دیگر: