هنرمند ساختن با هنر کردن شجاعت در کسی بوجود آوردن
هنری کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هنری کردن. [ هَُ ن َ ک َ دَ ]( مص مرکب ) هنرمند ساختن. باهنر کردن. || شجاعت در کسی به وجود آوردن. دلیر کردن :
بر سر من تاج دین نهاده شود
دین هنری کرد و بردبار مرا.
بر سر من تاج دین نهاده شود
دین هنری کرد و بردبار مرا.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: