هوء. [ هََ وْءْ ] (ع مص ) بلند گردانیدن چیزی را. || شادمان شدن به کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هوء
لغت نامه دهخدا
هوء. [ هََوْءْ ] (ع اِ) آهنگ و همت . || رای رسای درگذرنده در امور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هوء. [ هََوْءْ ] ( ع اِ ) آهنگ و همت. || رای رسای درگذرنده در امور. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
هوء. [ هََ وْءْ ] ( ع مص ) بلند گردانیدن چیزی را. || شادمان شدن به کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
هوء. [ هََ وَءْ ] ( ع مص ) آهنگ کردن بسوی چیزی. ( منتهی الارب ).
هوء. [ هََ وْءْ ] ( ع مص ) بلند گردانیدن چیزی را. || شادمان شدن به کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
هوء. [ هََ وَءْ ] ( ع مص ) آهنگ کردن بسوی چیزی. ( منتهی الارب ).
هوء. [ هََ وَءْ ] (ع مص ) آهنگ کردن بسوی چیزی . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: