کلمه جو
صفحه اصلی

مواصلت


مترادف مواصلت : ازدواج، پیوستگی، پیوند، زناشویی، وصلت، ازدواج کردن، زناشویی کردن، وصلت کردن

برابر پارسی : پیوند، پیوند زناشویی

فارسی به انگلیسی

coming together, union, communication, [rare] interview

coming together, union, [rare] interview


communication


مترادف و متضاد

ازدواج کردن، زناشویی کردن، وصلت کردن


ازدواج، پیوستگی، پیوند، زناشویی، وصلت


۱. ازدواج، پیوستگی، پیوند، زناشویی، وصلت
۲. ازدواج کردن، زناشویی کردن، وصلت کردن


فرهنگ فارسی

باهم وصلت کردن، بهم پیوستن
۱ - ( مصدر ) وصلت کردن با هم با هم پیوستن . ۲ - ( اسم ) پیوستگی .

فرهنگ معین

(مُ ص لَ ) [ ع . مواصلة ] (مص ل . ) با هم وصلت کردن ، به هم پیوستن .

لغت نامه دهخدا

مواصلت. [ م ُ ص َ / ص ِ ل َ ] ( از ع ، اِمص ) مواصلة. پیوستگی و اتصال. ( ناظم الاطباء ). وصال. پیوستگی. پیوستن. ( غیاث ) : چون التقاء... تعذری داشت طلب مواصلت به طریق مکاتبه که آن را احداللقائین نام نهاده اند متعین بود. ( از مکتوب شیخ صدرالدین قونیوی ). || ملاقات ودیدار. ( ناظم الاطباء ). || آرامیدن با زن.مجامعت. کامیابی. ( از ناظم الاطباء ). آمیزش کردن. || ازدواج و زناشویی. ( از یادداشت مؤلف ).
- مواصلت کردن ؛ پیوند کردن. وصلت کردن. ازدواج کردن با کسی. زناشویی کردن : دختران را جز با کسانی که از اهل بیت ایشان بودند مواصلت نکردندی. ( فارسنامه ابن البلخی ص 98 ).

مواصلة. [ م ُ ص َ ل َ ] ( ع مص )وصال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( المصادر زوزنی ).با کسی پیوستن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به وصال شود. || کاری پیوسته کردن. ( المصادر زوزنی ). پیوسته داشتن. || دوستی بی آمیغ و بی غرض کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

مواصلة. [ م َ ص ِ ل َ ] ( اِخ ) موصلیان. مردم موصل. متوطنین شهر موصل. ( ناظم الاطباء ).

مواصلت . [ م ُ ص َ / ص ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) مواصلة. پیوستگی و اتصال . (ناظم الاطباء). وصال . پیوستگی . پیوستن . (غیاث ) : چون التقاء... تعذری داشت طلب مواصلت به طریق مکاتبه که آن را احداللقائین نام نهاده اند متعین بود. (از مکتوب شیخ صدرالدین قونیوی ). || ملاقات ودیدار. (ناظم الاطباء). || آرامیدن با زن .مجامعت . کامیابی . (از ناظم الاطباء). آمیزش کردن . || ازدواج و زناشویی . (از یادداشت مؤلف ).
- مواصلت کردن ؛ پیوند کردن . وصلت کردن . ازدواج کردن با کسی . زناشویی کردن : دختران را جز با کسانی که از اهل بیت ایشان بودند مواصلت نکردندی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 98).


فرهنگ عمید

۱. با هم وصلت کردن.
۲. [قدیمی] به هم پیوستن.
۳. [قدیمی] رساندن.


کلمات دیگر: