مترادف مواسات : روبرو، مقابل، حمایت، کمک، مدد، یاری، یاریگری، یاری کردن
مواسات
مترادف مواسات : روبرو، مقابل، حمایت، کمک، مدد، یاری، یاریگری، یاری کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
۱. روبرو، مقابل
۲. حمایت، کمک، مدد، یاری، یاریگری
۳. یاری کردن
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) یاری کردن بمال و تن ۲ - ( اسم ) یاری گری : [ و بمواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری . ] ( کشف الاسرار ۵۱٠:۲ )
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- مواسات رفتن ؛ یاری و غمخواری و مساوات و مساهمت شدن ، انجام گرفتن : هرکجا که عقیدتها به مودت آراسته گشت اگر در مال و جان با یکدیگر مواسات رود... هنوز از وجوب آن قاصر باشد. ( کلیله و دمنه ).
- مواسات کردن ؛ یاری و غمخواری کردن با کسی در مال و جان. دیگری را در تن و مال چون خود شمردن : موافق تر دوستان آن است که... در همه معانی مواسات کند. ( کلیله و دمنه ).
|| آسان کاری. مواساة. ( یادداشت مؤلف ). || علاج کردن. ( یادداشت مؤلف ).
مؤاساة. [ م ُ آ ] ( ع مص ) مساوات کردن کسی را در نفس خود و در مال خود. ( ناظم الاطباء ). || غمخواری نمودن کسی را به مال خود و از مال خود به وی دادن و او را پیشوای مال خود کردن. و یا آنکه مواساة نمی باشد مگر در کفاف تن اگر در فضل کفاف بود آن را مؤاساة نگویند. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). کسی رادر چیزی همچون خویشتن داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). آن است که شخص در مورد جلب منافع و دفع مضار دیگران را همچون خود بشناسد و ایثار آن است که آدمی دیگران را در دو مورد بالا بر خود مقدم بدارد و این خوی آخرین درجات برادری محسوب گردد. ( از تعریفات جرجانی ).
مواساة. [ م ُ ] ( ع مص ) یاری دادن کسی را. لغت ردیه است. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). یاری کردن و به مال و تن با کسی غمخواری کردن و لفظ مواسات مهموزالفاء ناقص است که همزه آن به واو مقلوب مکتوب شده مثال واوی نیست چنانکه به ظاهر دیده می شود. ( غیاث ) ( آنندراج ).
مواسات . [ م ُ ] (ع اِمص )مواسا. مواساة. غمخواری و یاریگری و مددکاری به مال . (ناظم الاطباء). معاونت یاران و دوستان و مستحقان است در معیشت و تشریک ایشان در قوت و مال . (نفائس الفنون ). غمخواری کردن کسی را به مال خود. برابر گردانیدن او را با خویش . و گفته اند که مواسات تنها در کفاف باشد و در فضل کفاف را مواساة نگویند. مشارکت و مساهمت در رزق و معاش . شرکت دادن دیگری در کفاف رزق و معاش خویش . اساء. مساوات . به مال و تن با کسی غمخوارگی کردن . (یادداشت مؤلف ) : به مواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری . (کشف الاسرار ج 2 ص 510). شمس المعالی به معالجه ٔ مجروحان آن لشکر و مواسات خستگان و مراعات ... انوار شیم خویش ظاهر گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 327). در مواسات و مراعات اقوات او وصایت فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 347).
- مواسات رفتن ؛ یاری و غمخواری و مساوات و مساهمت شدن ، انجام گرفتن : هرکجا که عقیدتها به مودت آراسته گشت اگر در مال و جان با یکدیگر مواسات رود... هنوز از وجوب آن قاصر باشد. (کلیله و دمنه ).
- مواسات کردن ؛ یاری و غمخواری کردن با کسی در مال و جان . دیگری را در تن و مال چون خود شمردن : موافق تر دوستان آن است که ... در همه ٔ معانی مواسات کند. (کلیله و دمنه ).
|| آسان کاری . مواساة. (یادداشت مؤلف ). || علاج کردن . (یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
که مصدر باب تفعّل آن � تأسّی� یعنی الگو گرفتن است.