کلمه جو
صفحه اصلی

موبق

فرهنگ فارسی

( اسم ) هلاک کننده مهلک .
هلاک کرده شده .

فرهنگ معین

(مَ بِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای هلاکت . 2 - وعده گاه ، میعاد. 3 - زندان .


(بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) هلاک کننده ، مهلک .
(مَ بِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای هلاکت . ۲ - وعده گاه ، میعاد. ۳ - زندان .

(بِ) [ ع . ] (اِفا.) هلاک کننده ، مهلک .


لغت نامه دهخدا

موبق. [ م َ ب ِ ] ( ع اِ ) جای هلاکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جای هلاک. ( ترجمان القرآن جرجانی ص 96 ) ( ناظم الاطباء ). مهلکه. هلاکت گاه. ( یادداشت مؤلف ). || وعده گاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || هرچیز که در میان دوچیز درآید. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || زندان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

موبق. [ م َ ب ِ ] ( ع مص ) هلاک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). وبوق. ( منتهی الارب ).

موبق. [ م َ ب ِ ] ( اِخ ) وادیی است در دوزخ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام وادیی در دوزخ. ( ناظم الاطباء ).

موبق. [ ب ِ ] ( ع ص ) مُهلِک. ( یادداشت مؤلف ).

موبق. [ ب َ ] ( ع ص ) هلاک کرده شده. || ویران شده. || در زندان کرده شده. ( ناظم الاطباء ).

موبق . [ ب َ ] (ع ص ) هلاک کرده شده . || ویران شده . || در زندان کرده شده . (ناظم الاطباء).


موبق . [ ب ِ ] (ع ص ) مُهلِک . (یادداشت مؤلف ).


موبق . [ م َ ب ِ ] (اِخ ) وادیی است در دوزخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام وادیی در دوزخ . (ناظم الاطباء).


موبق . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) جای هلاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای هلاک . (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) (ناظم الاطباء). مهلکه . هلاکت گاه . (یادداشت مؤلف ). || وعده گاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هرچیز که در میان دوچیز درآید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زندان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).


موبق . [ م َ ب ِ ] (ع مص ) هلاک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وبوق . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

هلاک کننده، مسهلک.


کلمات دیگر: